ست گودين در حوزه وب فرد مشهوري است. او يک نويسنده، کارآفرين، بازارياب و سخنران حرفهاي است. فلسفه و علوم کامپيوتر خوانده و پروژهها و کسبوکارهاي موفقي را بنيان نهاده و رهبري ميکند.
چه کسي آنجاست؟
تقريبا هر چيزي که وب بر پايه آن ساخته شده است در حال ناپديد شدن است، آن هم به سرعت! اگر متوجه نميشويد، در ادامه با ما باشيد. قوانين اينجا متفاوت است و همه چيز تقريبا نو است.
به نظر ميرسد که هر چند سال يکبار دانشمندي از راه ميرسد و اعلام ميکند اين بار همه چيز واقعا متفاوت است! همه قوانين تغيير کردهاند و تمام بزرگترها (ي فعال در خوزه وب) بايد مواظب خودشان باشند.
دقيقتر بگوييم، آخرين بار هفت سال پيش (7 سال پيش از 2005 که زمان نوشتن اين مطلب است) بود. صنعت موسيقي تسليم شد، سياست براي هميشه تغيير کرد، جتبلو توانست بر دلتا و آمريکن پيروز شود، آمازون به تحريک کردن خردهفروشان در دنياي واقعي ادامه داد و بالاخره شبکههاي تلويزيوني نابود شدند.
خب، اين اتفاق دوباره در حال رخ دادن است. اين بار شما بايد آماده باشيد. من اين مطلب را نوشتهام تا به شما کمک کنم برخي از قوانين ساده را درک کنيد. قوانيني که دقيقا به شما نشان ميدهد چه سازوکاري در جريان است و چگونه کار ميکند.
وعده خوبي به نظر نميرسد؟
متني که در ادامه ميخوانيد يک FAQ نيست، راهنماي جامع وبلاگنويسي هم نيست. راهنمايي ناکامل است که حتي احتمال دارد شما همين الان هم تمام اطلاعات آن را بدانيد. اما حدس من اين است که شما و تيمتان همه انرژيتان را صرف ارتقاي برخي از اين اصول تا حد نهايت نکرده باشيد. به همين دليل اين اصول را اينجا مينويسم.
نخستين واقعيت: شلوغي
– هر روز ۸۰۰۰۰ وبلاگ جديد ايجاد ميشود.
– استارباکس بيش از ۱۹ ميليون نوشيدني مختلف سرو ميکند.
– اورئو (توليد کننده کلوچه) بيش از ۱۹ طعم مختلف عرضه ميکند.
– ۱۷۲ تيم ورزشي حرفهاي در ايالات متحده وجود دارد.
– در ۲۸ سپتامبر ۲۰۰۴ جستوجو به دنبال کلمه podcast در گوگل تنها ۲۴ نتيجه در پي داشت، اکنون اين تعداد به ۱۷ ميليون نتيجه رسيده است.
ميزان نويزي که ما با آن زندگي ميکنيم به صورت انفجاري زياد شده است. اين نويز رشدي نمايي دارد، اما ما متوجه آن نميشويم چرا که در هر لحظه ميزان اين رشد اندک است. اگر اين نويز ناگهان قطع ميشد و ما به دنيايي منتقل ميشديم که در آن تنها سه شبکه مخابراتي، سه شرکت خودروسازي، شش ايستگاه راديويي و دو نوع مايع شوينده و دو روزنامه وجود داشت، شما هم به احتمال ديوانهوار به دنبال چيزي براي پرت کردن حواستان ميگشتيد. اما اين که شما به اين نويز عادت کردهايد به اين معنا نيست که وجود ندارد.
و اين نويز در حال تغيير دادن همهچيز است.
– وقتي براي شغلي درخواست ميدهيد، هزاران فرد ديگر هم درخواست ميدهند.
– وقتي يک آگهي براي يک خانه ميبينيد، هزاران نفر ديگر هم آن را ميبينند.
– وقتي براي يک ساندويچ پنير روي eBay قيمت پيشنهاد ميدهيد، هزار نفر ديگر هم اين کار را ميکنند.
– و البته زماني که شما از مردم ميخواهيد که به وبلاگ يا وبسايت شما بيايند، يک ميليون (شايد 10 ميليون، شايد هم يک ميليارد) نفر ديگر همين را ميخواهند.
شما همين الان اين موضوع را خوانديد، اما واقعا آن را باور نميکنيد. شما به يقين در دنيايي متفاوت زندگي ميکنيد، دنيايي که در آن پيشبيني ميکنيد برخي افراد واقعا به شما اهميت ميدهند. رييس شما وقتي اين حرفها را درباره آشفتگي ميشنود سر تکان ميدهد، اما بعد رويش را بر ميگرداند و محصولاتي را ميسازد و بازاريابي ميکند که شما تصور ميکنيد هنوز سال ۱۹۶۹ است!
هيچکس به شما اهميت نميدهد! تقريبا هيچکس حتي نميداند که شما وجود داريد!
دومين واقعيت: کيفيت
به سادگي ميتوانيد دستهايتان را به هم فشار داده از زوال تمدن غرب بناليد.
– هربار که من تبليغات کسبوکاري را ميبينم يا ميشنوم که در آن ميگويند «نهايت کيفيت» به خودم ميپيچم.
– هر بار که صندوق پيامهاي صوتيام را با آن رابط کاربري نفرتانگيز چک ميکنم يا يک شيشه روغن زيتون را به خاطر گيرکردن قسمت اسپري کنندهاش دور مياندازم، سرم را با تاسف تکان ميدهم.
اما حقيقت اين است که چيزهاي بيشتري نسبت به قبل بهتر (و ارزانتر) شدهاند. شما ميتوانيد غذاهاي بسيار بهتري بخريد، بدون پرداخت هزينه به محتواهاي (رسانهاي) بهتري دسترسي داشته باشيد. بيشتر از قبل با نقاط دوردست ارتباط تلفني داشته باشيد يا . . . شما مثالهاي ديگر را بگوييد. تقريبا همهچيز بهتر شده است (يا اگر بهتر نشده، حداقل به شدت ارزانتر شده است!)
اين هجوم بيرحمانه براي بهبود کيفيت به اين معني است که اشتباهات (از بانک شما گرفته تا ساخت کفشتان) به شدت کمتر شدهاند. زماني که من کودک بودم، يک جفت کتاني که به اندازه کافي خوب ميبود، ده برابر همان جفت کتاني در حال حاضر (و با نرخ کنوني) قيمت داشت.
و البته اين موضوع در هيچکجا بيش از محتوايي که به صورت آنلاين مييابيد نمود پيدا نميکند. بيست سال پيش (نه حتي ده يا پنج سال پيش) چنين محتواهايي وجود نداشتند. شما نميتوانستيد آنها را به رايگان در کتابخانهها يا با پرداخت پول در کتابفروشيها بيابيد.
در نتيجه ما به شدت مشکلپسند شدهايم. مشکلپسند درباره آنچه ميخريم. مشکلپسند درباره آنچه نگاه ميکنيم و مشکلپسند درباره آنچه مي خوانيم. در دنيايي که آن همه شلوغي وجود دارد، و در دنيايي که همهچيز به اندازه کافي خوب است، غالب اوقات ما تنها چيزهايي را انتخاب ميکنيم که در دسترس، ارزان يا آشنا باشند. اما همين که به چيزي برسيم که براي ما اهميت دارد مسيري طولاني را خواهيم پيمود تا بهترينها را بيابيم.
سومين واقعيت: خودخواهي
آن ايدهآل گراهايي که جريان وبلاگنويسي را به راه انداختند، چند جزء کوچک را به ايدهشان افزوده بودند که اين اجزاء باعث رونق گرفتن و شهرت وبلاگنويسي شد. نخست اينکه وبلاگها (در واقع وبلاگنويسها) بدون خودخواهي به يکديگر لينک ميدهند. اگر کسي چيزي نوشت و شما خواستيد به او پاسخي بدهيد، لينکي به آن مطلب را در وبلاگ خود خواهيد آورد.
آنها علاوه بر اين ايده بلاگرول را خلق کردند. بلاگرول (که قديميها حتما آن را به خوبي ميشناسند و به احتمال زياد دلتنگش هم هستند) ليستي از بلاگرهاي مورد علاقه يک بلاگر بود. اين ايده به ظاهر کوچک در نهايت به يکي از تاثيرگذارترين موارد بر وبلاگها تبديل شد، چرا که گوگل از تمام اين لينکهاي متقابل استفاده ميکرد تا پاداش بلاگرها را با پيجرنک بالاتر بدهد. به عبارت ديگر سخاوتمندي بدون پاداش نميماند.
هر چه بيشتر لينک ميداديد، بيشتر به شما لينک داده ميشد. هر چه بيشتر به شما لينک ميدادند، رنک شما در گوگل بالاتر ميرفت. و اين به معناي ترافيک بيشتر بود. و اين چرخه ادامه پيدا ميکرد.
BoingBoing يکي از پرطرفدارترين بلاگهاي دنيا است، و اين امر دليل روشني دارد. جذاب و سرگرمکننده است و همه آن را ميخوانند، پس من هم اين کار را ميکنم. اما زماني که من به برنامه خوراکخوانم مراجعه ميکنم، ميبينم ۱۲۵ پست تازه براي خواندن وجود دارد، کمي مکث کرده و فکر ميکنم که آيا همه اينها ارزش ادامه دادن را دارد؟ احتمالا يک روز بالاخره ارزشاش را از دست خواهد داد.
ارسال مطلب به ایمیل دوستاتون: