شیخ فخرالّدین ابراهیم بن بزرگمهر بن عبدالغفار کمیجانی یا فخرالّدین عراقی و کمیجانی از شاعران و عارفان و نویسندگان صوفی ادب فارسی در سدهٔ هفتم هجری، مؤلف لَمَعات میباشد. وی در تاریخ ۲۰ خرداد ۵۹۲ هجری شمسی معادل با ۱۰ ژوئن ۱۲۱۳ میلادی در خنجین که جزو استان مرکزی است، به دنیا آمد در مورد نام و نسب عراقی میان غالب تذکرهنویسان اختلاف است. به روایت حمدالله مستوفی در کتاب تاریخ گزیده نام او ابراهیم، لقبش فخرالدین و نام پدر و جدش بوذرجمهر ابن عبدالغفار الجوالقی در همدان است. تولد عراقی بنا به تحقیق سعید نفیسی در خنجین و در سال ۶۱۰ ه.ق است؛ که البته در آثار خود فخرالدین عراقی نام خنجین دیده میشود.
بیست و پنج سال سپری شد، و شیخ بهاءالدین وفات یافت، در حالیکه، عراقی را جانشین خود کرده بود. بعد از هند، عراقی عزم مکه و مدینه کرد، و پس از حج جانب روم شد. در قونیه، به خدمت مولانا رسید، و مدتها در مجالس سماع حاضر شد. وی پس از سالها اقامت در روم جانب شام رفت.
آثار
دیوان اشعار : عراقی شامل قصاید ، ترکیبات ، ترجیعات ف غزلیات و رباعیات است
مثنوی عشاقنامه یا ده نامه : به نام شمس الدین محمد صاحب دیوان جوینی ساخته است
کتاب لمعات : به نثر و در برابر سوانح العشاق غزالی در مراتب عشق تالیف کرده است
سبک شعری :
عراقی عاشقی دل سوخته است که با سخنانش از سوز درون و شوق باطن و کمال نفس خویش حکایت میکند . کلامش ساده و استوار و استادانه است.در غزل و ترکیب ها و ترجیع های وی شور و شوقی بی مانند که نشان التهاب درونی اوست دیده میشود و این شوق گاه با بی مانند که نشانه التهاب درونی اوست دیده میشود . گاه با توصیفات بدیع و کم سابقه یی از حالات سالکان و اصلان آمیخته است.
فخرالّدین عراقی در ۸ ذوالقعده ۶۸۸ ه. ق، در دمشق درگذشت. روحش شاد
نمونه های از اشعار عراقی:
اي راحت روانم ، دور از تو نا توانم
باري ،بيا ، كه جانم در پاي تو فشانم
گيرم كه من نگويم ،لطف تو خود نگويد:
كين خسته چند نالد هر شب بر آستانم؟
اي بخت خفته ،برخيز، تا حال من ببيني
وي عمر رفته ،باز آي،تابشنوي فغانم
اي دوست ،گاه گاهي مي كن بمن نگاهي
آخر چو چشم مستت من نيز ناتوانم
بر من هماي وصلت سايه از آن نيفگند
كز محنت فراقت پوسيد استخوانم
اين طرفه تر كه:دايـم تو با مني و من باز
چون سايه در پي تو گرد جهان روانم
كس ديد تشنه اي را غرقه در آب حيوان
جانش بلب رسيده از تشنگي؟ من آنم
خواهم كه يك زمان من با تو دمي بر آرم
از بخت بد عراقي آن هم نمي توانم
************************************
با یار به بوستان شدم رهگذری
کردم نظری سوی گل از بینظری
آمد بر من نگار و در گوشم گفت:
رخسار من اینجا و تو در گل نگری؟
ارسال مطلب به ایمیل دوستاتون:
لطفاً ایمیل خود را وارد نمایید!
وضعیت: آفلاین
گروه کاربری: پشتیبانی
در حال حاضر نظری در این مطلب ارسال نشده است.