معمولا نگرش منفی در زندگی افراد به صورت یک عادت میماند و زندگی شاداب را مختل میسازد. روانشناسی مثبت گرا جریانی جدید در علم روانشناسی است که ادعا دارد به انسان در مدرنیته کمک کرده و تغییر نگرش در او ایجاد می کند.
نگرش مثبت در زندگی شما چه جایگاهی دارد؟ نگرش مثبت به زندگی الزاماً به معنای شاد بودن نیست، اما شاد بودن میتواند دلیلی باشد بر مثبت نگریستن ما. تفکر مثبت چیست؟
معمولاً افرادی که غمگین هستند دچار پریشانی ذهن و ایده پردازیهای منفی میشوند. ایده پردازی اگر در مسیر منفی قرار بگیرد و ما با اتفاقات، مواجهه منفی داشته باشیم دچار منفی نگری به زندگی هستیم. به عنوان مثال: اگر عزیزترین فردی که در زندگی ما هست، قصد سفر داشت و ما دائماً در این فکر باشیم که اتفاقی ناگوار مانند تصادف ممکن است رخ دهد، دچار نگرش منفی هستیم. اما اگر بدانیم که به همان میزان که امکان اتفاقی ناگوار وجود دارد امکان سلامتی هم هست، واقعنگر هستیم.
روانشناسی مثبت گرا
چند راه حل نسبتا ساده را مارتین سیلگمن روانشناس مثبتگرا ارائه میدهد که با دقت بر آنها در زندگی میتوانیم نگرشی واقع گرا یا مثبت داشته باشیم. با این حال، مفهوم روانشناسی مثبتگرا متفاوت است با مثبت اندیشی یا تفکر مثبت که در بسیاری از آموزشهای انگیزشی مورد تأکید قرار میگیرد. روانشناسی مثبتگرا، زیرمجموعهای از روانشناسی علمی و بر پایه تحقیقات گسترده است. این حوزه اولین بار بهصورت جدی و رسمی توسط مارتین سلیگمن مورد توجه قرارگرفته است.
مارتین سلیگمن پدر روانشناسی مثبت بوده و با نوعی مهندسی معکوس ذهنی نتیجهگیری متفاوتی در زمینه روانشناسی و فرایندهای ذهنی داشته است. او در طی پژوهشهای خود تحولی در زمینه روانشناسی ایجاد کرد. بنابر نظر سلیگمن، روانشناسی مثبت به افراد و انسانهای قرن بیست و یکم تعلق دارد. او ضرورت فراگرفتن خوشبینی را در قرن بیست و یکم که افرادش مبتلا به زندگی ماشینی، روزمرگی و بسیاری از مشکلات و مسائل هستند را درک کرده است. (در واقع همان جذب انرژی مثبت)وجود تکنولوژی و امکانات فراوان را برای زندگی مرفه نیز نمیتواند شادی و خوشبینی را برای مدت زیادی تأمین و تضمین کنند. این امکانات حتی گاهی نتیجهای عکس دارد و این حجم از اطلاعات افراد را دچار منفی نگری و پریشانی میکند.
رسالت روانشناسی مثبت
عموما فکر میکنند “روانشناسی مثبت” مجموعهای از جملات و گاهی حتی اشعار انرژیبخش و مثبتگراست. با این حال باید بدانیم روانشناسی مثبت به تعریف تخصصیتر علمی است که بهجای توجه به ناتوانیها و ضعفهای بشری، به تواناییها و ظرفیتهای آدمها از قبیل شاد زیستن، لذت بردن از زندگی، قدرت حل مسئله و خوشبینی میپردازد. روانشناسی سه رسالت مهم دارد:
- درمان
- غنیسازی زیست جهان
- کشف و پرورش استعداد
ریشه روانشناسی مثبت
پس از جنگ جهانی دوم به دلیل تبعات گستردهی جنگ، روانشناسها بیشتر از هر موضوعی بر بخش اول گرویدند یعنی درمان بیماریهای روانی. با این حال بعدا سلیگمن خاطر نشان کرد که درمان بیماریهای روانی تنها یکی از سه رسالت اصلی روانشناسی است و این را کافی نمی دانست لذا حوزهی جدیدی با نام روانشناسی مثبت شکل گرفت. روانشناسی مثبت به معنای مطالعهی علمی عملکرد یک انسان ایدهآل است. این روند نشان داد که خوشبینی میتواند ساختنی باشد.
روانشناسان طی پژوهشهای فراوان به این دستاورد مهم دستیافتهاند که خوشبینی به طور مساوی در دو کفهی ترازوی عوامل ژنتیکی و اکتسابی تقسیم شده است. این یعنی ژنتیک تنها پنجاه درصد در میزان خوشبین بودن افراد سهم دارد و پنجاه درصد دیگر در کنترل ماست. حتی اگر به مواردی مانند ثروت، تحصیلات، زیبایی و سلامتی هم ده درصد سهم بدهیم، بازهم با چهل درصدی که در اختیار داریم میتوانیم کارهایی فوق العاده و تاثیرگذار در زندگی خود بکنیم. پس حتی اگر ژنتیکی بداخلاق و منفی و بدبین داشته باشیم نباید خود را در دست یاس و نا امیدی دهیم زیرا بالاخره چهل درصد برگ برنده در دست داریم. بنابراین شما خودتان باید مدیر و مهندس پروژهی خوشبختی خود باشید.
دسته بندی خصوصیت افراد مثبت اندیش
شش گروهی که روانشناسان مثبت توسط آن، تواناییهای افراد را تقسیم بندی کردند عبارتاند از:
- خرد و دانایی: تمایل به یادگیری، روحیه کنجکاو و خلاق و وسعت نظر
- شجاعت: خودباوری و پایداری منطقی
- نوع دوستی: عشق، مهربانی و روابط اجتماعی
- عدالتجویی: عدم قضاوت و رهبری و رعایت حقوق
- اعتدال : بخشش، فروتنی و تواضع، احتیاط و منظم کردن عملکرد خود
- تعالی: قدر دانستن دانستن ارزشها، زیباییها ، امیدواری، شوخ طبعی و معنویت
راههای تحقق مثبت نگری
هر فرد سالمی (منظور کسی است که میدانیم مبتلا به اختلال روانی خاصی نیست) میتواند صاحب تمام این ویژگیها باشد و روانشناسی مثبت با تکیه بر آن ۴۰ درصد به تقویت و یا پرورش هرکدام از این ویژگیها کمک میکند. روانشناسی مثبت برای تحقق این امر راهکارهایی دارد که در اینجا سه نمونه از این راهکارها را معرفی میکنیم:
۱. عدم استفاده از تبیینهای بدبینانه
از تبیینهای بدبینانه استفاده نکنید و به سمت تبیینهای موقتی و موقعیتی بروید. به عنوان مثال: فردی با همسرش بر سر مسئله ای “استثنائاً” پرخاش کرده. همسر او میتواند به جای اینکه پرخاش را از عصبانیت همسرش بداند، به این فکر کند که شاید او روز کاری سختی را پشت سر گذاشته است. این تصور به این دلیل است که چنین رفتاری “یک استثنا” بوده و در کل همسری مهربان و فداکار دارد.
۲. شادی هایتان را محدود و مشروط نکنید
برای شادی هایتان تعریف و حد و مرز نگذارید. به عنوان مثال: “من تا هزینه ی اقامت در هتل پنج ستاره را نداشته باشم به سفر نمیروم.” این یعنی شادبودن و خوشحالی خود را محدود و مشروط بر فراهم شدن شرایط ایدهآل کرده اید. شرایط ایده آلی که اجازه ی ورود به احساس شادی نمیدهد و از غمگینی و ناراحتی که بر اثر نبودن آن شرایط ایجاد می شود استقبال میکند. افرادی که حس شادمانی در آنها به محدود و مشروط تعریف می شود، هرگز طعم واقعی شادی و لذت را نمی توانند تجربه کنند چون تعاریف لذت در شرایط بیرونی و هر روز در حال تغییر و تبدل است.
۳. چهل درصد یادشده را به خاطر داشته باشید
گفتگو های درونی خود را حول محور چهل درصد یاد شده نگه دارید یا اصطلاحا نیمهی پر لیوان را ببینید و با خود تکرار کنید. مثلا : اگر هنوز نتوانسته اید تمام هزینهی لپ تاپ مورد نظر خود را جمع کنید، به این فکر باشید که بخشی از راه را آمده اید و قسمتی از پول آن را جمع کرده اید. این باعث میشود انگیزه ی بیشتری هم برای ادامه ی مسیر داشته باشید.
مثبت اندیشی آموختنی است. از اکنون به چهل درصدتان بیندیشید!