"الماس فقط یک تکه ذغال است که به طور استثنایی استرس را کنترل می کند." ~ ناشناخته
من با اهداف کوتاه مدت عالی هستم. در واقع من آنها را ترجیح می دهم. چند ماه لب به لبم کار کن تا به هدفی برسم؟ من با آن ناراحتم من یک زندگی اجتماعی ، زمان کم ، صرف هزینه ، خوردن غذای جالب نوشیدن الکل - هر آنچه که لازم است ، برای کوتاه مدت کنار می کشم. اهداف بلند مدت - خیلی زیاد نیست.
با وجود این ترجیح برای رضایتمندی بسیار سریع ، من اهداف طولانی مدت بسیاری را در زندگی دنبال کردم (به نام چند مدرسه ، آموزش های مختلف ، روابط از راه دور ، شروع و راه اندازی مجدد مشاغل).
همچنین تعداد کمی از این اهداف وجود داشته است که من کنار گذاشتم و آرزو می کردم کاش نمی کردم.
من ، مانند بسیاری از ما ، الگویی را دیده ام که دشوارتر ماندن درگیر شدن به محض از بین رفتن هیجان اولیه شروع کار جدید ، بسیار دشوارتر است.
از طریق این فرایند یادگیری ، انگیزه دادن به خودم برای دنبال کردن با اهداف طولانی تر ، چند مرحله ارائه داده ام که واقعاً به من کمک کرده است تا تمرکز و مسیر خود را حفظ کنم. در اینجا سه مرحله وجود دارد که می تواند کمک کند.
به خود یادآوری کنید که شما مسئول هستید.
دلایل زیادی وجود دارد که ما از اهداف خارج می شویم. اعتماد به نفس ، ترس از موفقیت ما نیست و نگرانی از اینکه هدف های واقع بینانه ای تعیین نمی کنیم تنها تعدادی از آنهاست.
این واقعاً مهم است که به یاد داشته باشید: اگر بخواهید می توانید این هدف را تغییر دهید. می توانید ادامه دهید ، می توانید در آن تجدید نظر کنید ، یا می توانید کلاً آن را تخلیه کنید.
وقتی ما تردیدهایی را تجربه می کنیم ، آسان است احساس کنیم که هیچ قدرتی نداریم. آسان است که احساس کنیم چاره ای نداریم. با این حال ، اغلب ، ما این کار را می کنیم.
به نظر من کمک می کند تا به سادگی به خودم یادآوری کنم که من مسئول هستم. بسیاری از اوقات ، وقتی کار دشوار می شود ، احساس می کنیم انتخاب هایی که انجام داده ایم (گاهی اوقات مدتها پیش) انتخاب خود ما نیستند. گاهی اوقات یادآوری به خودمان اینکه ما در واقع این هدف را تعیین می کنیم ، روش خوبی برای چرخاندن موتور است.
وقتی من برای اولین بار مدرسه طب سوزنی را شروع کردم ، خیلی جوان بودم ، اما چند سالی بود که از مدرسه نرفته بودم. من خودم زندگی می کردم ، مهمانی می گرفتم و هر کاری دوست داشتم انجام می دادم.
خیلی سریع دیدم که مجبور شدم جدی شوم ، این اواخر دیر ماندن را متوقف کنم ، و یاد بگیرم که زمان و منابعم را خیلی بهتر از آنچه که بودم تنظیم کنم. خلاصه اینکه من مجبور شدم مثمر ثمر باشم.
خوب ، بحرانی که به وجود آمد خیلی جذاب نبود. من نمی خواستم سبک زندگی جوان ، مجرد و مستقل خود را کنار بگذارم! نمی خواستم اواخر شب ها با دوستانم با کتابهای درسی و کتاب های راهنما با دوستانم در اواخر شب معامله کنم!
این کار حدود یک هفته ادامه داشت ، تا اینکه یک دوست خردمند (که از غر زدن من خسته شده بود) ، اساساً گفت: "تو این را می خواستی. کنار بیایید ، یا مدرسه را ترک کنید. "
این ضربه ای بود که به شکمم بست تا شکایت را متوقف کنم و بخاطر بسپارم که آن را می خواستم. من بسیار علاقه مند شدم که یک متخصص طب سوزنی باشم ، زیرا این یک روش شگفت انگیز است. و من شدیداً آرزو داشتم (و آرزو می کنم) یک زندگی خدمتی داشته باشم.
نمی گویم از آنجا به بعد کاملاً روان بود ، اما قطعاً بهره وری و تمرکز من بسیار بهتر شده بود.
به گذشته ای که به دست آورده اید نگاه کنید.
اگر مدتی است که به سمت هدف خود گام برداشته اید ، پس بهتر است کمی طول بکشد تا تمام آنچه را که قبلاً انجام داده اید در نظر بگیرید. همه اهداف طولانی مدت برای دستیابی به اهداف گام های متعدد و افزایشی بر می دارند. پشت خود را بزنید ، و این دستاوردها را به خود یادآوری کنید.
مسئله این است که به محض دستیابی به یک گام افزایشی ، به سرعت می تواند احساس کند که معامله ای خیلی بزرگ نیست. این امر به امری عادی تبدیل می شود و به اندازه زمانی که برای اولین بار آن را انجام دادیم هیجان انگیز نیست. این طبیعی و قابل درک است ، و بسیار جالب است که گاهی به گذشته نگاه کنیم و به خود یادآوری کنیم که در آن زمان رسیدن به آن مرحله واقعاً چه معامله بزرگی بود.
وقتی از آنچه احساس می شود عدم حرکت به سمت یک هدف است ناامید می شوم ، می نشینم و لیستی از مراحلی را که قبلاً برای رسیدن به آن وضع کرده ام و نتایج این مراحل چه بوده است ، تهیه می کنم. من تقریباً همیشه از میزان تولید خودم تعجب می کنم. این وضوح به شما در از بین بردن احساس ناامیدی کمک می کند.
دلایل انجام این هدف را کاوش کنید و اغلب به خود یادآوری کنید.
در حالی که من در مدرسه بودم ، بسیاری از اوقات بود که می خواستم به راحتی ترک کنم.
من وام دانشجویی داشتم (که در حال رشد بود!). همانطور که اشاره کردم ، زمان کمی برای یک زندگی اجتماعی و شخصی وجود داشت. من در حال یادگیری تکنیکی بودم که نیاز به دیدگاه بسیار متفاوتی داشت (داروی انرژی در مقابل بدن فیزیکی) که قبلاً آن را لازم داشتم.
علاوه بر این ، من شروع به عرق انداختن ایده اداره کار خودم کردم. آیا من شکست می خورم؟ آیا می توانم کار کنم؟ شاید من آجیل بودم که فکر می کردم کلاً می توانم در این کار موفق شوم!
وقتی شروع می کردم بیش از حد درگیر آن سر و صدا شوم ، به معنای واقعی کلمه می نشستم و دلایل انتخاب راهی را که به خودم داشتم را به خودم یادآوری می کردم.
من طب سوزنی را دوست داشتم. علیرغم ترس از اشتغال به کار ، من استقلال را هوس کردم. من به شدت با مفاهیم انرژی که یاد می گرفتم طنین انداز شدم ، حتی اگر واژگان جدیدی باشند.
وقت گذاشتن برای انجام این گفتگوها با خودم باعث شد که دوباره روحیه بگیرم ، تمرکز کنم و مرا به ادامه کار ترغیب کنم.
برای اینکه واقعاً یک هدف بلند مدت را دنبال کنیم ، باید دلایل محکمی داشته باشیم که برای ما منطقی باشد.
گفته شد ، اهداف در سنگ تعیین نمی شوند. مثل همه چیز در زندگی ، خوب است که با انعطاف پذیری و ذهن باز به آنها نزدیک شوید.
اگر نمی توانید دلایل اولیه خود را برای رسیدن به هدف با موفقیت به خود یادآوری کنید ، و در مورد این دلایل دوباره شعله ور شوید ، ممکن است زمان ارزیابی مجدد فرا رسیده باشد.
فقط ما می توانیم تصمیم بگیریم که بهترین کار برای ما چیست و این می تواند با گذشت زمان تغییر کند. بسیار مهم است که به خود اجازه دهیم با تمرکز و ذوق و شوق کامل به دنبال اهداف برویم ، یا آنها را تغییر دهیم ، یا آنها را برای مدتی کنار بگذاریم ، یا هر چیز دیگری که تصمیم بگیریم در آن زمان درست باشد.