تابستان ۹۷ فرصتی مغتنم برای آموزش و پرورش است تا نگاهی دوباره به چشم انداز آنچه این سال ها کاشته است، بیاندازد؛ سال هایی که در حوزه تعلیم و تربیت غفلت های بزرگی رخ داده و شاید نتوان تا سال ها به جبران آن پرداخت چرا که برخی از آنها شیوه هایی است که به عنوان سبک تعلیم و تربیت تا درون آجرهای مدارسمان رسوخ کرده است. اما ظلم بزرگ تر زمانی است که به جای اصلاحات ریشه ای به شعارهایی بپردازیم که حتی زمینه های دسترسی به آنها را مهیا نکرده ایم. بگذریم از اینکه سال گذشته طرح هایی از سوی آموزش و پرورش مطرح شد که هیچ گاه پشتوانه های نظری و تئوری آنها یا قابل دفاع نبود یا مطرح نشد؛ اما چالش هایی که برای عرصه تعلیم و تربیت کشور به دنبال داشت، راهش را به طرح موضوعات مهم و پایه ای در آموزش و پرورش باز کرد و سوال بزرگی که این روزها مطرح است این است که: برای رسیدن به وضع مطلوب تربیتی در مدارس باید کدام مشکلات را شناسایی و رفع کنیم؟
در گفتگو با دکتر ناصرالدّین کاظمی حقیقی دارای دکترای روانشناسی و آموزش کودکان استثنایی که در کارنامه اش عضویت شورای راهبردی و مشورتی تحوّل بنیادین آموزش و پرورش و مجری طرح ملّی پرورش استعدادهای درخشان در دورهٔ ابتدایی مشاهده می شود، پیرامون مباحث متعددی در آموزش و پرورش از جمله پرورش استعداد، سمپاد، مدرسه ایده آل، طرح شهاب و... به گفتگو نشستیم که در دو بخش منتشر می شود.
*آقای دکتر بگذارید بحث را از مدارس سمپاد آغاز کنیم که پس از کش و قوس های فراوان بالاخره امسال نیز متوسطه اول پذیرش دانش آموز در مدارس سمپاد داشت. اما مجهولات زیادی درباره آن مطرح است. از جمله آزمون آن که توضیحات زیادی درباره اش وجود ندارد و تنها این نکته ذکر شده که برای قبولی در این آزمون نیاز به درس خواندن و... نیست.
-اگر آزمون استعدادی که دوستان می گیرند منظورشان ارزیابی هوش تحصیلی باشد قابل دفاع است اما چند نکته این میان می ماند. یکی اینکه ابزار این آزمون باید توسط متخصصان تحلیل عاملی شده باشد و شاخص های روان سنجی آن اعلام شود. به عبارت دیگر اعلام کنند که این ابزار دقیقا چه چیزی را می سنجد. تا زمانی که چنین چیزی ارائه نشده باشد که استاندارد تعریف شده چیست نگرانی هایی در این باره وجود دارد. اما اگر بپذیریم این ابزار هوش تحصیلی را هم به درستی تشخیص می دهم سوال بعدی پیش می آید. سازمان استعدادهای درخشان سازمان پرورش استعداد تحصیلی نیست بلکه باید تیزهوشی را در سطح وسیع تر و در انواع تیزهوشی از جمله هوش تحلیلی و هوش تجربی نیز بسنجد و شناسایی کند.
اگر ما سه نوع هوش تحلیلی و تجربی و تحصیلی داریم این سازمان باید این انواع را شناسایی کند و در جامعه خودش پذیرش داشته باشد، در غیر این صورت از جایی که حواسمان نیست داریم جامعه سمپاد را محدود می کنیم به بچه های تلاشگر درسخوان که اتفاقا قبل از این هم ایرادی که به این مجموعه وارد می شد همین بود
اگر ما سه نوع هوش تحلیلی و تجربی و تحصیلی داریم این سازمان باید این انواع را شناسایی کند و در جامعه خودش پذیرش داشته باشد، در غیر این صورت از جایی که حواسمان نیست داریم جامعه سمپاد را محدود می کنیم به بچه های تلاشگر درسخوان که اتفاقا قبل از این هم ایرادی که به این مجموعه وارد می شد ادامه خواهد داشت. استعدادیابی یکی از غنی ترین هنجاریابی هایی
*ابزار آماده ای برای سنجش هوش تحصیلی وجود دارد. آیا به نظرتان برای همین سنجش هوش تحصیلی هم از این ابزار استفاده می شود؟
-در ۶ الی ۷ سالی که از بحث هوش تحصیلی و سنجش آن در دنیا مطرح شد، ابزارهای زیادی مثل آزمون استنفورد- بینه مطرح شد که استعداد تحصیلی را می سنجد و بعدها عمده آزمون های تحلیلی رها از فرهنگ و بی کلام آمد که هوش تحلیلی را می سنجد. در ایران هم ما ابزار سنجش هوش تحلیلی را ارائه کردیم چون نظریه هوش سه گانه را ارائه دادم. نکته اساسی این است که اگر این سازمان مربوط به پذیرش تیزهوشی است باید انواع سه گانه هوش را در بر بگیرد و اینطور نشود که با این آزمون ما دوباره هوش تحلیلی را از دست بدهیم.
یک اتفاق دیگری که رخ می دهد و کسی آن را به درستی تحلیل نمی کند این است که این آزمون برای دو مجموعه دانش آموز همزمان به کار می رود یعنی برای بچه های استعداد درخشان و بچه های درسخوان تلاشگر که در دو مجموعه با دو کارکرد متفاوت یعنی نمونه دولتی و استعدادهای درخشان پذیرش شوند. من متوجه اینکه چرا باید ملاک سنجش این دو گروه یکی باشد نمی شوم.
*مسئولان آموزش و پرورش به صراحت اعلام کرده اند آزمون را یکی می گیرند تا آنها که حد نصاب پذیرش در مدارس سمپاد را به دست نمی آورند در مدارس نمونه دولتی تحصیل کنند.
-خب ما را متقاعد کنند چرا باید این دو گروه که جنسشان متفاوت است با یک ابزار سنجیده شوند. از همین نکته هاست که می توان پی به این برد که عمده کارها در آموزش و پرورش مبنای نظری و تئوری ندارد و از همین جاست که در این آزمون ها که واقعا چه چیزی را می سنجد شک ایجاد می شود. ممکن است یک بچه ای درس خوان نباشد اما باهوش باشد.
*آقای دکتر! در جامعه و حتی میان خانواده ها و بسیاری مسئولان همچنان این موضوع مطرح است که هر کس بیست می گیرد، نخبه است. می خواهم بپرسم بچه های با هوش تحلیلی و هوش تجربی دقیقا چطور بچه هایی هستند؟
-همه مخترعین، مکتشفین، ادیبان بزرگ از هوش تجربی بالایی برخوردارند و همه صاحبنظران و ایدئولوژیست ها از هوش تحلیلی برخوردارند. ما در واقع مدتهاست دو گروه بزرگ خلاقیت را داریم از دست می دهیم و جای دیگری هم برای شناسایی این هوش ها وجود ندارد مگر در مدارسی که غیر رسمی به این مسائل می پردازند. در حالیکه اسم این سازمان «استعدادهای درخشان» است. آیا این استعدادها محدود شده به استعداد تحصیلی و مشخص نیست چه کسی این محدودیت را ایجاد کرده است.
*سوال دیگر این است که آیا ما توانایی و ابزار سنجش هوش تحلیلی و تجربی را نداریم یا ساختار مدارس سمپاد به گونه ای است که با پرورش استعداد تحصیلی سازگار است؟
-این سازمان در ۴ تا ۵ دهه ای که از عمرش گذشته تمام تمرکزش صرف شناسایی و پذیرش افراد شده است و به طور جدی به اقدام بزرگ پرورشی قابل دفاعی نداشته است. نه تنها در سمپاد بلکه در هیچ مدرسه ای در آموزش و پرورش نمی توان چنین عملکرد قابل دفاعی را دید. آموزش و پرورش هزاران مدرسه را تحت پوشش دارد و بیاید اعلام کند در یک مدرسه صفر تا صد دانش آموزان شناسایی استعداد شده اند و استعدادشان پرورش یافته است.
نکته آخری که در این بحث بگویم این است که حال که بحث ما به شناسایی محدود شده لااقل می توانیم انواع هوش را تحت پوشش قرار دهیم و یک اطلس از استعدادهای دانش آموزی تهیه کنیم. این بدیهی ترین کاری است که می شود انجام داد.
*به نظر می رسد طرح شهاب قرار است همین کار را بکند اما متاسفانه همچنان خروجی این طرح نامفهوم و نامشخص است.
- طرح شهاب هم در مبانی نظری و مفهوم پردازی دچار سردرگمی است و هم در تشخیص استعداد و هوش. ما سه مشکل در طرح شهاب داریم. یکی اینکه این طرح، استعداد را چه چیز تعریف می کند و هوش را چه چیز تعریف می کند و دوم اینکه وقتی می گوید برتری استعداد و برتری یک توانایی در فرد، منظورش برتری آن استعداد و توانایی نسبت به باقی توانمندی های یک فرد است یا در قیاس با توانمندی دیگران صحبت می کند؛ چون یک جا می گوید سنجش فرد با خودش و یک جا می گوید سنجش فرد با دیگران. این ابهام در همه سندهایش وجود دارد. پس ما یک ابهام در مبانی نظری این طرح داریم و یک ابهام در روشهایش که قابل دفاع نیست چون هم ابزار و هم منابعی که قرار است این سنجش را انجام دهند، معتبر نیست. یکی از ضعیف ترین منابع از نظر تشخیصی در دنیا معیار «معرفی معلم» است. مهمترین منبع معرفی استعداد خود دانش آموز است. آن وقت ما می خواهیم استعداد را از طریق چک لیست معلم و از دیدگاه معلم که ممکن است به هر دلیل دچار سوگیری یا اشتباه باشد، شناسایی کنیم. ضمن اینکه هیچ هدایت تحصیلی به صورت جدی تاکنون اتفاق نداشته ایم یک گزارشی ارائه نشده که بدانیم در این ده سال چه تعداد جمعیت دانش آموزی استعداد برترشان شناسایی شده و چه اقدامات پرورشی برایشان شده و از کدام نقطه به کدام نقطه بعد از شناسایی استعداد رسیده اند.
*بگذارید از شما بپرسم که آیا ما می توانیم به تعریفی از مدرسه استاندارد در چهارچوب همین مباحثی که مطرح شد برسیم؟
-مشکل امروز آموزش و پرورش این است که مشخص کند در این انواع مدارس چندگانه ای که دارد اولویتش با کدام نوع مدرسه است. ببینید نازل ترین مدارس در سطح دنیا مدارسی هستند که اصطلاحا به آنها می گوییم مدرسه- آموزشگاه که عمدتا محل نگهداری بچه ها و نوجوان ها هستند. عمده مدارس دنیا هم از همین جنس هستند. برای خودش مکتب و مبانی نظری دارد و حضورشان هم قانع کننده است چرا که ساخته شده اند برای اینکه جلوی آسیب های جامعه نوجوان را بگیرد یعنی زمانی که نوجوان وقتش را قرار است در کوچه و خیابان بگذراند و با آسیب رو به رو شود می آید در مدرسه و حالا چند مطلب هم یاد می گیرد.
دسته دوم مدارس آنهایی هستند که مدارس پیشرفت تحصیلی به آنها می گوییم و تاکیدش بر این است که دانش آموز را به دانشجو تبدیل کند. مدیر و معلم و بافت مدرسه و حتی انتظار خانواده نیز همین است. یک مسابقه دارند برای رسیدن به دانشگاه های برتر. شاید بشود گفت مدارس غیر دولتی و نمونه دولتی ما از این دسته هستند
دسته دوم مدارس آنهایی هستند که مدارس پیشرفت تحصیلی به آنها می گوییم و تاکیدش بر این است که دانش آموز را به دانشجو تبدیل کند. مدیر و معلم و بافت مدرسه و حتی انتظار خانواده نیز همین است. یک مسابقه دارند برای رسیدن به دانشگاه های برتر. شاید بشود گفت مدارس غیر دولتی و نمونه دولتی ما از این دسته هستند. هرچند مدارس سمپاد هر سال بیشترین آمار قبولی دانشگاه را دارد.
اما سومین مدرسه ها مدارسی هستند که معتقدند ورود به دانشگاه نظرشان را تامین نمی کند. اما بگذارید قبلش نکته ای را باز کنم در اهمیت مدارس شکل سوم.
الان ما ۱۳ سال از عمر بچه ها را در آموزش و پرورش می گیریم. یعنی گل روزهای عمرشان را که بسیار زیاد است. آنها را از کودک تبدیل به جوان می کنیم اما دریغ از اینکه کنار انواع نمراتی که به پیشانی آنها می چسبانیم در پایان این ۱۳ سال یک برگه دست او یا والدین بدهیم که بگوید آن فرد برای ورود به زندگی برای چه چیزی ساخته شده است. به او بگوید در زمینه حرفه ای چه برجسته گی دارد تا فرد با توجه به آن با اعتماد به نفس برود دنبال کاری. این اعداد و ارقام بی معنا که مدام به دست دانش آموز می دهیم در دانشگاه و در زندگی واقعی خودش را نشان می دهد وقتی که نه در مدرسه و نه در دانشگاه نمرات به هیچ وجه پیش بینی کننده موفقیت شغلی فرد نیستند. آیا شاگرد اول های دانشگاه های ما بهترین شغل ها را کسب می کنند؟ بهترین کسانی که در کار موفقیت دارند یا ترک تحصیل کرده اند یا ضعف داشته اند در دانشگاه.
مدارس نوع سوم می گوید استعدادیابی تک تک دانش آموزان که اینجا دیگر می شود تک تک کودکان و نوجوانان (دانش آموز تا مدارس نوع دوم به بچه ها اطلاق می شود)، مهم است. ۱۳ سال زمان کمی برای این شناسایی نیست. در این مدارس بچه ها برای ورود به دانشگاه آماده نمی شوند بلکه مشخص می شود هر بچه ای برای چه زمینه ای ساخته شده است و مجموعه توانایی هایش به شکل تعاملی احراز می شود. ما این نوع مدارس را نداریم یعنی در بهترین حالت مدارس نوع دو را داریم.
*و مدارس نوع چهار و پنج چطور؟
-مدرسه نوع چهارم که از ۲۰ سال پیش موضوعشان مطرح شد تحت عنوان مدرسه زندگی شناخته می شوند. یک روزی یونسکو از آموزش و پرورش دنیا سوال کرد که چه میزان مدارس ما در دنیا نوجوان ها را برای زندگی آینده آماده می کنند و مهارت و آداب زندگی و پاک زیستی را به آنها یاد می دهند و اگر چنین نمی کنند پس دقیقا دارند چه کاری انجام می دهند.
*به نظر می رسد سند تحول بنیادین هم بر اساس همین دیدگاه تبیین شده است و حتی حیات طیبه را مطرح کرده است.
-حیات طیبه پاک زیستی است اما چقدر در این سند در مبانی تعریف شده است که با مبانی مذهبی، ملی و عرفی ما هماهنگ باشد و مشخص شده باشد با چه روش هایی مستند و علمی قرار است این پاک زیستی تحقق پیدا کند.
الان مدارس زندگی با محوریت کشورهای اروپایی ۱۵ سال است که برپا شده است. وزیر آموزش و پرورش اسبق نیز آن را مطرح کرد و مسئولیتی به بنده در این زمینه دادند که در حد حرف باقی ماند. ببینید نمی شود با معلم و مدیر و شالوده و محتویات فضای درسی که برای تبدیل دانش آموز به دانشجو وجود دارد، به تربیت فرد برای حیات طیبه دست پیدا کرد. اصلا معلم و مدیران ما چگونه گزینش می شوند؟ اینهمه در دنیا آزمون برای ویژگی های شخصیتی معلمان وجود دارد. چرا از آنها استفاده نمی شود تا شاهد این نباشیم که فرد از هر کاری زده می شود میاید در کلاس و تا شغل پردرآمدی پیدا کرد می رود دنبال کارش. آیا ما هوش معلمان و ویژگی شخصیتی و خصوصیات مبتنی بر حیات طیبه آنها را سنجیده ایم؟
اما نوع پنجم مدارس که من در دنیا سراغ ندارم اما در تئوری مبنایش وجود دارد، مدارس کمال است. مدارسی که نقص کودک را در حرکتی استکمالی برطرف می کنند و این بالاتر از مدارس زندگی است.
ببینید حق هر کودک و نوجوان است که از آموزشی برخوردار شود که نقصش به کمال تبدیل شود در این مدارس ما با معنویت و ارزش ها سر و کار داریم. اما حق دیگرشان این است که برای زندگی مهارت بیاموزند. بنابراین دیگر کف انتظارات باید مدارس پرورش استعدادها باشد و نباید از این استاندارد پایین تر بیاییم. دانشجو کردن دانش آموز و یا نگهداری کودک و نوجوان واقعا کارکردی ندارد.
ارسال مطلب به ایمیل دوستاتون: