پدران ما با زندگی ومعشیت سادۀ روستایی،دارای این بخت بلند بودند که فرزندانشان را با تخصیص اندکی از امکانات متوسط خود جهت تحصیل به شهرهایی روانه کنند که درمدارس آنها،امکانات آموزشی برای همه به یک اندازه فراهم بود.تابلوی تمایز بخش غیرانتفاعی و دولتی آنها را از هم جدا نکرده بود و در و دیوارشان رنگ ثروت و فقر نگرفته بود.ثروتمند و فقیر و روستایی وشهری،همه در آن جمع بود و شمع معلم برای همه یکسان می سوخت.
آنها با تلاش خود،قادر به رقابت علمی و برابر با مرفه ترین بخش از جوانان جامعه بودند تا وارد بهترین دانشگاههای کشور شوند.شگفتا که ما به رغم زندگی شهری و طی مدارجی در دانشگاهها و دارا بودن امکاناتی بیش از پدرانمان ،فاقد چنین بخت و اقبالی در مورد فرزندان خود هستیم.نه که فرزندانمان استعدادی کمتراز ما دارند،سیستم آموزشی این بخت را از آنها گرفته و به دیگران داده است.این دیگران پنج درصد جامعه هم نیستند اما گویی ازفضایی دیگرند.
آیا هیچ فکر کرده ایم که جوانان وفرزندان خود را با معیار ثروت و طبقات اجتماعی ازهم جدا کرده و آسیبی جدی برهمبستگی ملی و اجتماعی خود زده ایم؟
فاش می گویم از قانونی که حکم بر شکل گیری مدارس غیر انتفاعی درکشورمان داد،سخت ناراضی ام .
می گویند که تشکیل و راه اندازی آن مدارس با این هدف و انگیزه انجام گرفت که سرمایه های مردمی درپیشبرد اهداف آموزشی به کارگرفته شود.چنین نشد و هیچکس حساب سود را ازسرمایه جدا نکرد.باید از اول می دانستیم که سرمایه از قاعدۀ معروف«منفعت» تبعیت خواهد کرد.
صاحبان ثروت ازاین رهگذرهم سهم بیشتری ازدانش ملی را برای خود مطالبه کردند،و موهبت علم برای آنان که قدرت خرید بیشتری داشتند به مانند هرکالای ارزشمند دیگری فروخته شد.
موضوع معروف انشا که«علم بهتراست یا ثروت؟» پاسخ عریان و بیرحمانه ای یافت.
«علم قابل خرید است»
تفکیک جوانان کشور در مدارس دولتی و غیر انتفاعی با معیار ثروت وقدرت پرداخت بس نبود،که گاهی طرحهای جدایی افکن و تبعیض آمیز ی مانند خرید خدمت سربازی و…. را هم برآن افزودند.
فراتر از طرح دردمندانۀ موضوع که زبانحال بخش وسیعی ازاقشار کم درآمد جامعه است.به نهادینه شدن فرهنگی که با آرمان ها وایده های اخلاقی ودینی ما فاقد سازگاری است چه پاسخی داریم؟به رسمیت یافتن فرهنگی که حضرت امیر(ع) دوست خود میثم خرما فروش را با مخلوط نمودن خرمای وی از آن برحذرداشت و تاکید فرمود که در هم بفروش وبندگان الهی را از هم متمایز مکن،چه فکری کرده ایم ؟
مگرنه اینست که درسیستم آموزشی ما،افراد جامعه به دوبخش پردرآمد وکم درآمد تقسیم شده اند وبهره مندی از آموزشی با کیفیت بالاتر،فقط حق طبیعی آنانی گشته است،که قدرت پرداخت بیشتری دارند؟
نهادینه ساختن این ذهنیت درمیان بخش کثیری از جوانان که محکومیت خود را به یک رقابت نابرابر و ناامید کننده با اقلیتی از جوانان هموطن به رسمیت بشناسند، چقدر آزار دهنده است ؟اقلیتی که ذهنشان،مرتبا به مدد ثروت و دوره های ویژۀ آموزشی در مدارس خاص، فربه می شود و باد می کند.
به لحظه ای بیندیشید که آنها ،همزمان با ساعت آغاز رسمی غول کنکور،دست به قلم و پاسخنامه می برند.تا سرنوشت آتی خود را برآن رقم بزنند.نتایج اینگونه رقابتها روشنتراز آنست که من و شما نتوانیم آن را پیش بینی کنیم. زندگی حاصل ازاین ذهنیت و رشد سنی جوانان در چنین فضای ذهنی،به هیچ وجه پیامد دوستی وهمبستگی میان آنان نخواهد داشت.ما بدست خود فاصلۀ عمیقی میان آنها ایجاد میکنیم که حتی امکان همکلاس شدن و همخدمت شدن زیر پرچم مقدس را از آنها سلب می کنیم.آنها را کاملابه هم بیگانه کرده ایم.
با مشروعیت یافتن تفکری که خرید هر افتخارحتی افتخار خرید علم و خدمت سربازی و… را برای اقلیتی به رسمیت بشناسد،تصور رقابت برابر و عادلانۀ افرادی با آنها که اندرخَم تأمین مایحتاج اولیه اند، تصوری عبث و بیهوده است.با تداوم چنین برنامه هایی که بر آمده از اذهان تکنوکرات نمای برج عاج نشین در کشور است،بخش وسیعی ازاستعدادهای ما از رشد طبیعی خود بازخواهند ماند و غنچه های استعدادشان نشکفته،خواهد پژمرد.
برمرگ این استعدادها کسی نمی گرید. نالۀ ما بر مرگ مدفون در قبر و گورستان است نه براستعداد ها که فاقد قبر و گورستان است .
ارسال مطلب به ایمیل دوستاتون: