چهار ستاره ی دیگر بالاتر از ذات الکرسی نشاندهنده ی مربع بزرگی هستند، به نام "اسب بالدار" یا "فَرَس اَعظَم" . مانند تمامی صورفلکی های پاییزی، اسب بالدار نیز شباهت کمی به اسب اساطیری بالدار دارد (همان پگاسوس اسب بالدار هرکول)
این صورت فلکی را معمولاً از روی چهارگوش بزرگ آن میشناسند البته تنها سه ستاره در سه گوش از این چهارگوش به اسب بزرگ تعلق دارند و ستاره گوشه شمال شرقی یعنی سُرَّةالفَرَس متعلق به صورت فلکی زن برزنجیر است.
هفتمین صورت فلکی بزرگ آسمان اسب بالدار( فرس اعظم ) یا PEGASUS است . این صورت فلکی به علت داشتن بخش مربعی شکل که ستاره آلفای آن متعلق به آندرومداست ، یافتنش در آسمان کار مشکلی نیست و میتوان آن را در قسمت پائینی آندرومدا با دنبال کردن راس المسلسه که در قسمت شرقی مربع است پیدا کرد . ستاره منکب الفرس یک غول سرخ است که دارای قدر متغیر بین 3/2 تا 7/2 است . جنب الفرس هم با قدر 8/2 در قسمت جنوبی ستاره آلفا قرار گرفتهاست . در فاصله 30.000 سال نوری از ما و کمی بالاتر از ستاره فم الفرس که همان اپسیلون اسب بالدار است ، M15 که یک خوشه کروی است به چشم میخورد که باید با چشم مسلح آن را رصد کرد . به علت گسیل پرتو ایکس از این مجموعه احتمال حضور یک حفره سیاه (سیاه چاله) در آن میرود.
پگاسوس (Pegasus) یکی از موجودات افسانهای در اساطیر یونان باستان بوده است.
در مورد این صورت فلکی افسانهای کهن وجود دارد که بر طبق آن پگاسوس یا اسب بالدار آسمان همان اسبی بود که پرسیوس یا برساوش سوار بر آن معشوقه خود یعنی آندرومدا را از دست هیولای دریا نجات داده است.
در افسانه اي گفته مي شود كه بر قله كوه پارناس چشمه اي وجود داشت ، كه هر كس از آب آن مي نوشيد داراي نبوغ و استعداد شعر پردازي و قدرت خلاقه مي شد . به هر حال رسيدن به اين چشمه جادويي امكان پذير نبود ، مگر با كمك اسب بالدار . امروزه مردم هنوز هم گاهگاه در مورد شاعران موفق در ضرب المثلها مي گويند " او بر پگاسوس اسب سواري كرده است . " در افسانه ديگري مي گويند كه چشمه اي به نام " هيپوكرنه " ( hippokrene ) از جاي سم پاگوس ( فرس اعظم ) جوشيده است . اين چشمه در اختيار الهه هاي شر و موسيقي ، هنر و دانش به نام " موزه " ( muse ) قرار گرفت .
صورت فلكي فرس اعظم اغلب وارونه نمايش داده مي شود . اين امر شايد از آنجا ناشي مي شود كه قهرمان افسانه اي " بلروفون " ( bellerophon ) كه به اسب بالدار لجام زده بود ، مي خواست با او تا ژرفاي آسمان پرواز کند تا در آنجا با خدايان زندگي كند . اين موضوع چنان زئوس را خشمگين كرد ، كه اسب و سوار كار را از هستي ساقط كرد و آنها را بر زمين پرتاب كرد .