دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی نویسنده، ادیب، شاعر، مترجم و استاد نامدار دانشگاه تهران از جمله مفاخر ایران است. او تنها بازمانده از عصر طلایی دانشکدهی ادبیات و میراثدار استادانی است که پیش از او ساکن این دانشگاه بودهاند. شفیعی کدکنی که دست کم نیم قرن در فضای ادبی کشور حضوری پر رنگ داشته، هزاران دانشجو و علاقهمند به ادبیات پرورش داده، صدها مقاله نوشته و کتابهای مهم و خواندنی منتشر کرده که تا امروز هزاران نسخه از آنها فروش رفته.
محمد رضا شفیعی کدکنی که م. سرشک تخلص میکند روز 19 مهر ماه سال 1318 در روستای کدکن از توابع شهرستان تربتحیدریه خراسان در خانوادهای که اهل دانش بود به دنیا آمد. او که در خانوادهاش بزرگانی مثل میرزا محمد شفیع کدکنی مشهور به میرزای عالمیان وزیر شاهعباس ریستهاند هیچوقت در دبستان و دبیرستان حاضر نشد. پدرش میرزا محمد که روحانی بود همراه با محمد تقی ادیب نیشابوری به محمدرضا زبان و ادبیات عرب یاد دادند. پسر با استعداد در هفت سالگی همهی الفیه ابنمالک را از بر بود. فقه، کلام و اصول را از شیخهاشم قزوینی آموخت. بعد از درگذشت شیخ هاشم درس خارج فقه را تا آخر در کلاس سید محمد هادی قزوینی خواند.
علی اکبر مجیدی فیاض مصحح و استاد شناختهشدهی ادبیات فارسی که دانشکدهی زبان و ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد را تاسیس کرده به محمد رضا پیشنهاد کرد در دانشگاه فردوسی ثبت نام کند. او در کنکور اول شد. به دانشکدهی ادبیات رفت. مدرک کارشناسی و دکتری را از دانشگاههای فردوسی و تهران دریافت کرد.
محمد رضا شفیعی کدکنی از دو سال پیش از پایان دههی چهل شمسی استاد دانشگاه تهران شد. دکتر بدیعالزمان فروزانفر ادیب، نویسنده، مترجم، شاعر، پژوهشگر، مولویشناس برجسته و از ستونهای دانشکدهی زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران در زیر نامهی پیشنهاد استخدام شفیعی کدکنی نوشت: «احترامی است به فضیلت او»
دکتر شفیعی کدکنی روز پنجم شهریور سال 1388 برای استفاده از فرصت مطالعاتی به موسسهی مطالعات پیشرفتهی دانشگاه پرینستون رفت و دربارهی تاریخ تطور فرقهی کرامیه – فرقهای حنفی که در بخشهای مرکزی و شرقی جهان اسلام – شکوفا شد، تحقیق و مطالعه کرد.
دکتر شفیعی که تدریس در دانشگاه را با دروسی مثل سبکشناسی و نقد ادبی شروع کرد، به دعوت دانشگاههای آکسفورد، پرینستون و توکیو به دانشجویان خارجی رشتهی زبان و ادبیات فارسی آموزش داد.
آثار و اشعار دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی
محمد رضا شفیعی کدکنی را شاعر لحظهها نامیدهاند. او وقایع متاثر کننده را لایق جان دادن به کلمات میداند و بداهه شعر مینویسد. دکتر غلامحسین یوسفی استاد نامدار زبان و ادبیات فارسی دربارهی اشعار م. سرشک میگوید: «او مایهی فراوانی از زبان و ادبیات فارسی در ذهن دخیره کرده که در میان شعرای نسل خود بیهمتاست. او همچنین به خاطر آشنایی کامل با زبان دری، زبان گذشتهی مردمان خراسان بر باقی همکاران و همنسلاناش برتر است. اشعار شفیعی کدکنی مایههای اجتماعی دارد. اوضاع و احوال ایران در دههی چهل و پنجاه شمسی در سرودههای او منعکس است.»
1- «حالات و مقامات م. امید»

شفیعی کدکنی که از جمله دوستان قدیمی، صمیمی و نزدیک مهدی اخوان ثالث شاعر خراسانی است، «حالات و مقامات م. امید» را دربارهی او نوشته. شفیعی که از بزرگان شعر و محققان تاثیرگذار بر جریان نقد ادبی است در سالهای 1333 یا 1334 که طلبهی شانزدهسالهای بوده و تابستانها به زادگاهاش کدکن میرفته از معلم مدرسهی ابتدایی روستا که بعدها مشخص میشود طرفدار حزب توده بوده، کتاب «ارغنون» اخوان را میگیرد. مطالعهی کتاب شور و هیجانی در او ایجاد میکند و عاشق کتاب میشود. مضمون عاشقانهی اشعار نظر طلبهی جوان را جلب میکند. در مدت کمی همهی اشعار کتاب را حفظ میکند. در کلاسهای ادبی که در خانهی فخرالدین حجازی برگزار میشد با باقی اشعار اخوان آشنا میشود که به گونهی دیگر بود.
«حالات و مقامات م. امید» مجموعهای از مقالات و نوشتههای شفیعی کدکنی دربارهی فردی است که یکی از غولهای شعر نو ایران است. بخش اول کتاب به زندگی اخوان ثالث تعلق گرفته. یادها و خاطرههایی از زبان نویسنده دربارهی شاعر نقل و روایت میشود. همچنین مقالاتی که استاد ادبیات دانشگاه تهران در طول پنجاه سال دربارهی ابعاد گوناگون زندگی، شعر و شخصیت اخوان نوشته گردآوری شده تا مخاطب با رفتار و عملکرد اجتماعی، فرهنگی و سیاسی شاعر آشنا شود.
بخش دوم کتاب حاوی نقدها و تجزیه و تحلیلهای شفیعی بر آثار شاعر خراسانی است. او در برخی از نوشتههایش شاعر نامدار را با برخی از همکاراناش میسنجد و در نتیجه به برخی از آثار احمد شاملو نقدهای تند و تیزی وارد میکند. نقدهای دکتر شفیعی کدکنی فرمالیستی و برگرفته از نوشتهها و دیدگاههای یاکوبسن و… است.
در بخشی از کتاب «حالات و مقامات م. امید» میخوانیم:
«یک شب در همان ساعات حدود ۱ – ۲ بعد از نیمهشب تلفن زنگ زد: «همین پیرزنه رو میگم. کدام پیرزنه؟ همین که [فلان نوع شعر] میگوید.
گفتم: خوب چی شده؟ گفت: هیچی. او هم کمرش درد میکند! میگوید: دیسک کمر دارم.
گاهی ساعت یک و نیم یا دو بعد از نصف شب با تلفن مرا از خواب بیدار میکرد که شعری گفتهام و فلان مصراع آن را دو جور گفتهام. تو ببین کدام صورت را بیشتر میپسندی؟»
2- «تذکرهالاولیاء»

«تذکرهالاولیاء» اثری عرفانی است که به نثر ساده و در بخشهایی با نثر مسجع در شرح احوال بزرگان اولیاء و برزگان صوفیه به قلم فریدالدین عطار نیشابوری به زبان فارسی نوشته شده.
در این کتاب به زندگی، حالات، افکار و سخنان عارفان و بزرگان تصوف پرداخته شده و مکارم اخلاق، موعظهها و حرفهای پندآموز صوفیان آمده است. نوشتهی عطار نیشابوری حاوی مقدمه و 72 باب است. در هر باب یا بخش زندگی یک صوفی روایت و تجزیه و تحلیل میشود. نویسنده در ابتدا با سخنانی مسجع به ذکر محسنات صوفی میپردازد و او را ثنا میگوید. باب اول به جعفر صادق و باب آخر حسین بن منصور حلاج اختصاص یافته. برخی از محصصان نامدار معتقدند «تذکرهالاولیاء» هفتاد و دو باب دارد. اما 25 باب دیگر در قرن دهم به آن اضافه شده.
محمد استعلامی ادیب، مولویپژوه و حافظشناس شناخته شده که با تصحیح «تذکرهالاولیاء» به شهرت رسید، باور دارد فصول دیگری با عنوان «دکر متاخران از مشایخ کبار» به آن افزوده شده که حالات و حرفهای 25 تن از عارفان قرون چهار و پنج هجری را دربر میگیرد.
دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی بعد از سالها تدریس در دانشگاه تهران، صرف هزاران ساعت و مقابله با نسخ گوناگون نسخهای کامل از «تذکرهالاولیاء» منتشر کرده که به دو روش میتوان آن را خواند. 1- مثل خواندن کتاب «حسین کرد» و 2- روش خواندن «تراکتاتوس ویتگناشتاین». در گونهی اول مخاطب کتاب را به شکل سحطی و رمانگونه میخواند. ولی در گونهی دوم تامل، تفکر، صبر و طمانینه لازم است چون فهم و درک برخی جملات روزها زمان میبرد.
مصحح دربارهی تصحیح کتاب میگوید: «در تصحیح تذکرهالاولیاء باید از روش ملکولی استفاده کرد. این اثر هر جملهاش نتیجهی اندیشه و ذهن یکی از بزرگان زهد و تصوف است. هر عبارت جهانی مختص خود دارد. باید برای تصحیح آنها از همهی داشتهها، اسناد و قراین کمک گرفت.»
در بخشی از کتاب «تذکرهالاولیاء» میخوانیم:
«نمی خواهم بگویم در مورد تذکره اولیا شق القمر کرده ام ولی حدود پنجاه سال،یکی از دغدغه های عمرم گردآوری نسخه های کهن و اصیل تذکره،حدود چهل نسخه، بوده است و سال ها و سال ها آن را در دانشگاه تهران تدریس کرده ام و حدود سی سال سرگرم تصحیح و آماده سازی آن بوده ام و کوشیده ام تمام منابع موجود و محتمل فارسی و عربی خطی و چاپی را درباره این اثر، از سراسر جهان،به دست آورم و در تمام مولکول های معنی دار آن تامل کنم و هرگاه اندک تردیدی روی نمود تمام منابع گفتار عطار و سرچشمه های آن را در آثار بیشمار پیشینیان او مورد جستجو قرار دهم.»
3- «مقامات حاتمی»

دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی در سالهایی که به فرمودهی استادش بدیعالزمان فروزانفر دربارهی کتاب «اسرارالتوحید» تحقیق میکرد و کتابهای خطی و عکسی را از الف تا یا میخواند، با کتابهایی شبیه نمقامات حاتمی» سر و کار داشته. از جمله کتابهایی که این استاد دانشگاه از آن بهرههای فراوان برده، کتاب «مقامات ضیاالدین حاتمی» بوده.
روزی نسخهی تصویری آن را که از کتابخانهی دانشگاه تهران به امانت گرفته بود را خواند و روی کاغذهای دفتر مشق بچههایش نوشت و کنار گذاشت. روزها و سالها از پی هم گذشت و این کتابچه زیر تل کاغذها مدفوع شد. بعد از گذشت نزدیک نیم قرن دکتر شفیعی با هدف آشنایی نسل جوان، محققان، دانشجویان و اساتید دانشگاه با این اثر، نوشتهی خود که پاکنویس و شرح و توضیح مطالب و واژگان است را منتشر کرد.
استاد دانشگاه تهران معتقد است «مقامات حاتمی» سرشار از ارزشهای زبانی، تاریخی، رجالی و تا اندازهای عرفانی است. متاسفانه قرنها در دسترس علاقهمندان، محققان، دانشجویان، ادیبان و اساتید دانشگاه نبوده.
عرفان سایهی فرهنگ ماست. از چین تا مصر در ساحل دریای مدیترانه هر جا نشانی از فرهنگ ایران دیده میشود، سایهی عرفان در کنارش است. چنانچه پیش از این گفته شده عرفان نگاه هنری و جمالشناسانه به تجربهی دینی است. در کنار هر دین، عرفان آن دین مثل سایه در کنار درخت ایستاده.
ضیاالدین حاتمی جوینی قهرمان این کتاب است. «مقامات حاتمی» تصویری روشن و واضح از اندیشهها، حالات و مقامات اوست.
قرار نیست شخصیت ضیاالدین حاتمی جوینی کوچک شمرده شود ولی مقایسهی گفتارها و رفتارهای او و قیاس آنها با آنچه در امثال بایزید و خرقانی و بوسعید نشاندهندهی ان است که تجربهی عرفانی «صورت» از «معنی» جدا نیست و هرگز نمیتوان عارف بزرگی پیدا کرد که حالات درخشان او عادی از صورتهای جمیل و جاودان باشد.
در بخشی از کتاب «مقامات حاتمی» میخوانیم:
«و شیخ ما فرمود رحمهالله علیه که بیست سال به طلب علم از عمر صرف کردم و بیشتر دقایق و حقایق علوم ظاهر را کسب کردم، ازین معنی بویی به مشام من نرسید. ده سال دیگر در ریاضیات و مجاهدات و کسر نفس و خلاف هوا و ترک لذات صرف کردم، بهشت و مقامات ان را دریافتم و از علم الیقین به مغیبات عین الیقین حاصل شد اما خدا را درنیافتم.»
4- «در کوچهباغهای نیشابور»

تربیت محمد رضا شفیعی کدکنی شاعرانه و دینی بود. پدرش او را تشویق میکرد شعر بخواند و حفظ کند. مادرش با اینکه سواد نداشت غریزی شعر میگفت. بازیگوشترین بچهی محل در کدکن و مشهد بود. اولین نفری که وارد کوچه میشد و آخرین نفری که از آن خارج میشد محمد رضا بود. از کودکی حافظهی نیرومندی داشت. شعری بلند را بعد از دوبار خواندن از بر میشد. بخش عظیمی از منظومهی ملا هادی سبزواری را حفظ بود.
او اولبار سال 1344 دفتر شعر «زمزمهها» را منتشر کرد و نشان داد در سرودن غزل مهارت دارد. بعدها با خواندن شعر «مریم» فریدون توللی شعر نیمایی در جاناش نشست.
دکتر شفیعی به خاطر روحیه و نوجوییاش زود از قالب کلاسیک خارج شد و سرودن شعر در شکل نو را امتحان کرد. او با انتشار دفتر شعر «در کوچهباغهای نشابور» در سال 50 شمسی نشان داد به ذهن، زبان، ساخت و صورت مشخصی دست یافته. این دفتر شعر با استقبال بسیار زیاد مردم و منتقدان روبرو شد. بسیاری از اشعار آن در ذهن مردم حک شده و به شکل ضربالمثل درآمده است.
در بخشی از دفتر شعر «در کوچهباغهای نشابور» میخوانیم:
«وقتی که فصل پنجم این سال آغاز شد، دیوارهای واهمه خواهد ریخت، و کوچه باغهای نیشابور سرشار از ترنم مجنون خواهد شد ـ مجنون بی قلاده و زنجیر.»
5- «موسیقی شعر»

کتاب «موسیقی شعر» ذربارهی موسیقی و شعر و رابطهی آنها با یکدیگر است. دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی در این اثر به وزن و قافیه و موسیقی پرداخته و آنها را نقد و بررسی کرده است.
نویسنده در فصل اول اثر شش بخشیاش که پایاننامهی مقطع کارشناسی اوست، تعریفاش از شعر را بیان میکند. شعر حادثهای است که در زبان روی میدهد و در حقیقت، گویندهی شعر با شعر خود، عملی در زبان انجام میدهد که خواننده، بین زبان شعری او و زبان روزمره و عادی تفاوت احساس کند. او از عوامل گروه موسیقایی یاد میکند که زبان شعر را از زبان روزمره متفاوت میکند: وزن، قافیه، ردیف، جناس و…
شفیعی کدکنی تعاریف او و اصطلاحات جدیدی پیشنهاد میکند که اکثر آنها امروزه در میان اهل شعر و ادبیات مورد قبول است. این نویسنده با تکیه بر فرمالیستهای روس شعر را رستاخیز کلمات و واژهها میداند و به وجود نوعی موسیقی در شعر اعتقاد دارد.
نویسنده به چهار نوع موسیقی شعر معتقد است: 1- موسیقی بیرونی که همان اوزان عروضی و نیمایی است. این نوع موسیقی در اشعار کلاسیک بر اساس اوزان عروضی و از ابتدا تا آخر یک قطعهی شعری از یک الگو پیروی میکند. البته در نظام نیمایی الزاما از یک وزن عروضی خاص در طول یک قطعه پیروی نمیشود. 2- موسقی کناری که عبارت است از هماهنگی و نسبت ترکیبی کلمات و طنین هر حرف در کنار حرف دیگر. قافیه، ردیف، تکرارها و ترجیعها عناصر موسیقی کناری شعر هستند. 3- موسیقی درونی که هر آنچه را شامل میشود که غیر از موسیقی بیرونی و کناری است. این نوع موسیقی مهمترین موسیقی شعر ایرانی و عبارت است از مجموعه هماهنگیهایی که از رهگذر وحدت و تشابه و تضاد صامتها و مصوتها در یک قطعهی شعری به دست میآید. 4- موسیقی معنوی که عبارت است از شناخت کیفیت تالیف و علم نسبتها در شعر. این نوع موسیقی شعر را مشتمل بر صنایع معنوی مثل بدایع، ایهام و مراعات نظیر میداند.
در بخشی از کتاب «موسیقی شعر» میخوانیم:
«مسئله جایگزین شدن کلمات قافیه از نکاتی بوده است که ناقدان قدیم عرب هم بسیار بدان توجه داشته اند . آنچه در اینجا باید یادآور شویم این است که قافیه به قول مایاکوفسکی چفت و بست شعر است و این سخن او بسیار سخن دقیق و قابل ملاحظه ای است. قافیه طرح و پیکره صوری و صوتی شعر را به وجود می آورد. اگر نا استوار باشند مایه ضعف سخن می شود. در این باره نیما یوشیج تعبیر زیبائی در حرف های همسایه دارد جائی که می گوید: شعر بی قافیه آدم بی استخوان است.»
6- «اسرارنامه»

«اسرارنامه» یکی از مثنویهای فریدالدین عطار نیشابوری است. برخی از منابع این کتاب را اولین اثر عطار معرفی کردهاند.
«اسرارنامه» از سه هزار و 305 بیت در 22 مقاله تشکیل شده. سه مقالهی اول دربارهی توحید و نعمت حضرت محمد آخرین پیامبر خدا و فضل و ثنای خلفای راشدین است. در مقالهی چهارم تا انتهای کتاب به کرات دربارهی تصوف گفته شده است. مقالهی پنجم به اهمیت عشق و پیروزی آن بر خوود میپردازد.
عطار در این مثنوی فلسفهی مشایی و عقل استدلالی را زیر سوال میبرد. او در مقالهی هشتم نکاتی میگوید که از دیدگاه فلسفی مهم هستند و مراثب موجودان را نام میبرد که عبارتند از: 1- ارکان، 2- معادن، 3- نبات، 4- حیوان، 5- انسان، 6- انبیاء، 7- محمد
روش دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی در تصحیح این بوده که پیش از هر کار برگهایی از به قول خودش مجموعهی زبانی آثار عطار تهیه کرده و همهی ویژگیهای زبان را دریافته و درک کرده.
در بخشی از کتاب «اسرارنامه» میخوانیم:
«اگر چون خاک ره زر خواهدت بود ز خاک راه بستر خواهد بود ترا چرخ فلک در چرخه انداخت که بر یک جو زرت صد نرخه انداخت.»