سالوادور دالی نقاش فرا واقع گرا (سورئالیسم) اسپانیایی و یکی از مهمترین چهره های هنری قرن بیستم به شمار می آید.
سالوادور دالی نقاش فراواقعگرای اسپانیایی بود. دالی طراحی ماهر بود که بیشتر به خاطر خلق تصاویری گیرا و خیالی در آثار فراواقعگرایش به شهرت رسید.
سالوادور دالی در ۱۱ میسال ۱۹۰۴ در فیگوراس اسپانیا و در خانوادهای متوسط به دنیا آمد. همانند برادر بزرگترش که پیش از تولد وی در کودکی درگذشته بود، او را سالوادور و «نجات دهنده» نام نهادند و به او گفتند که روح برادر مرده اش در وی حلول کرده است، این مساله به شدت در اضطرابها و ترسهای کودکیش موثر واقع شد. وی در کودکی بسیار متمرد، پرخاشگر و سرکش بود و با پدرش که همنام او بود رابطه خوبی نداشت برخلاف مادرش که دنیا را از دریچه او درک میکرد و میدید.
استعداد هنری دالی از کودکی کشف شد و در ۱۰ سالگی مشغول آموزش حرفهای نقاشی بود و تحت تاثیر از استادان معروف امپرسیونیست تربیت شد. ابتدا به طرح مناظر عینی و اطراف خود میپرداخت، اما هر چه گذشت کارهایش شخصی تر، درونیتر و ذهنی شدند. در ۱۹۱۸ نمایشگاهی از آثارش در محل زادگاهش او را مورد توجه منتقدان قرار داد. مادرش که بزرگترین مشوق وی بود در ۱۹۲۱ درگذشت و دالی ضربه سختی خورد که البته آن را دلیلی برای انگیزش خود قرار داد تا جایی که گفت " میخواستم به افتخار برسم و از این درد انتقام سختی بگیرم، به خاطر مادرم که برایم همه چیز بود. "
در ۱۹۲۲ به مادرید و آکادمی مشهور هنرهای زیبای «سن فرناندو» رفت، در آنجا با لوئیس بونوئل (کارگردان مشهور سالهای بعد اروپا) و فدریکو گارسیا لورکا (ادیب و شاعر مشهور اسپانیایی) هم دوره بود و با آنها طرح رفاقت ریخت. او در آنجا تقریبا با تمامی استادانش درگیر بود و معتقد بود کسی چیز بیشتری از وی بلد نیست تا به او بیاموزد و همه درسهای آنان را او در نوجوانی آموخته است. به دلیل فقدان حضور در امتحانات نهایی و درگیری با مسئولین دانشگاه و البته سخنان تند سیاسی که حتی به بازداشت او هم انجامید وی را در ۱۹۲۶ اخراج نمودند.
اوایل زندگی سالوادور دالی
سالوادور دالی در شهری در ۱۶ مایلی مرز فرانسه، در کوهپایههای کوهستان پیرنه چشم به جهان گشود. پدر او یک وکیل از طبقهی متوسط بود و برای تربیت فرزندان رویکردی سختگیرانه و منظم داشت. این شیوه تربیتی با عقاید مادر دالی تضاد بسیار شدیدی داشت. او معمولاً سالوادور جوان را مشغول هنر و خلاقیت میکرد. سالوادر کودکی باهوش بود. او زودتر از همسنهایش به بلوغ فکری رسیده بود و همین امر منجر به احساس خشم او در مقابل والدین و همکلاسیهایش میشد. او معمولاً مورد ظلم و زورگوییهای دانشآموزان قویتر و پدرش قرار میگرفت. پدر او نمیتوانست خودمختاری و تفکرات پسرش را بپذیرد و به همین خاطر او را به سختی تنبیه میکرد. رابطهی آنها در دوران جوانی دالی خراب شد.
دالی یک برادر بزرگتر داشت که ۹ ماه قبل از او به دنیا آمد و نام او نیز سالوادور بود. این کودک بر اثر بیماری در گذشت. بعدها دالی داستانی را تعریف میکرد که وقتی ۵ سال داشت والدینش او را به گورستان بردند و بر سر آرامگاه برادرش به او گفتند که تو تناسخ برادر درگذشتهات هستی. او با نثر فلسفی خود نوشت: «ما مانند دو قطره آب شبیه به هم بودیم اما انعکاسهای متفاوتی داشتیم. او شاید اولین نسخه از خودم بود اما بیش از حد در مطلق و انتزاع حضور داشت».
والدین سالوادور با متوجه شدن استعداد بالای او در هنر، او را در سال ۱۹۱۶ به یک مدرسهی طراحی فرستادند. او یک دانشآموز جدی نبود و رویا بافی در کلاس را ترجیح میداد. او همیشه به خاطر پوشیدن لباسهای عجیب و داشتن موی بلند از دیگران متمایز بود. بعد از سال اول مدرسهی هنر، او در تعطیلات خانوادگی در کاداکِس با نقاشی مدرن آشنا شد. در آنجا او با یک هنرمند بومی به نام رامون پیچوت ملاقات کرد. پیچوت دائماً به پاریس سفر میکرد. در سال بعد، پدرش نمایشگاهی از طراحیهای ذغال او در خانه ترتیب داد. در سال ۱۹۱۹ این هنرمند جوان اولین نمایشگاه عمومی خود را در تئاتر شهرداری فیگوئِراس برگزار کرد.
در سال ۱۹۲۱ مادر دالی به خاطر سرطان سینه درگذشت. دالی در آن زمان تنها ۱۶ سال داشت و به خاطر این فقدان آسیب زیادی دید. بعد از فوت مادر، پدر دالی با خالهاش ازدواج کرد. با وجود احترامی که دالی برای خالهاش قائل بود اما این اتفاق فاصلهی بین پدر و پسر را بیشتر کرد. آنها در تمام زندگی خود بر سر مسائل مختلف با یکدیگر جنگ داشتند.
دالی وقتی در مدرسه بود، شیوههای هنری مختلفی همچون نقاشیهای کلاسیک رافائل، آثار والاسکوئِز و نقاشیهای برونسینو را مشاهده کرد. در واقع سیبیل تابدار او که به نوعی امضایش هم محسوب میشود، برگرفته از چهرهی والاسکوئِز بود. او همچنین به جنبشهای هنری آوانگارد همچون دادائیسم و جنبشهای ضد ساختاریِ بعد از جنگ جهانی اول روی آورد. فلسفه دادائیسم در تمام سالهای زندگی روی آثار دالی تأثیر گذاشت. در بین سالهای ۱۹۲۶ تا ۱۹۲۹، دالی سفرهای زیادی به پاریس داشت و در آنجا با نقاشان و روشنفکران تأثیرگذاری مانند پیکاسو دیدار کرد. در این زمان دالی کارهای زیادی کرد که همگی تأثیراتی از پیکاسو را به نمایش میگذاشتند. او همچنین با خوان میرو؛ نقاش و مجسمهساز اسپانیایی ملاقات داشت. از دیگر کسانی که روی او تأثیر داشتند میتوان از پُل الوار و ماگریت نام برد که او را با سوررئالیسم آشنا کرد. در این زمان دالی به سبکهای امپرسیونیسم، فوتوریسم و کوبیسم هم کار کرد. نقاشیهای او به سه دسته موضوعی تقسیم میشدند؛ دنیای انسان و احساساتش، سمبلیسم جنسی و تصویرپردازی ایدئوگرافیک.
ازدواج سالوادور دالی
در اوت سال ۱۹۲۹، دالی با اِلِنا دمیتریِونا دیاکونوا که یک مهاجر روس بود، آشنا شد. او در آن زمان همسر نویسنده سوررئالیست؛ پل الوار بود. یک جاذبه ذهنی و فیزیکی قوی بین آنها شکل گرفت و دیاکونوا خیلی زود الوار را به خاطر عشق جدیدش ترک کرد. او که به نام گالا نیز شناخته میشود، منبع الهام دالی بود. دالی نهایتاً با او ازدواج کرد. گالا در واقع به متعادل کردن نیروی خلاقه دالی کمک کرد. دالی با بیانگریهای بکر و فانتزیهایش، نمیتوانست با امور اقتصادی خود به عنوان یک هنرمند کنار بیاید. گالا مراقب مسائل مالی و قانونی کارهای او بود و با دلالان هنری و برگزارکنندگان نمایشگاهها برای بستن قرارداد صحبت میکرد.
در سال ۱۹۳۰ سالوادور دالی به چهرهای مشهور ولی نه چندان خوشنام از جنبش سورئالیسم تبدیل شد. یک زوج از اشراف فرانسوی که روی هنر آوانگارد قرن بیستم سرمایهگذاری کرده بودند، از اولین حامیان او بودند. اثر معروف تداوم حافظه هم در همین زمان خلق شد.
زمانیکه جنگ به سراغ اروپا و به ویژه اسپانیا آمد، دالی از اعضای جنبش سورئالیسم فاصله گرفت. در جلسهای که در سال ۱۹۳۴ برگزار شد، او از این گروه اخراج شد. علت این اخراج، رد کردن جبههگیری علیه فرانسیسکو فرانکو بود. البته خود دالی اذعان داشته بود که فاصله گرفتن او از گروه به خاطر فعالیتهای ضدانقلابی شامل جشن گرفتن فاشیسم تحت رهبری هیتلر بوده است. برخی دیگر ادعا میکنند جدایی او به خاطر مشکلاتش با چهرهی شاخص سورئالیسم؛ آندره برتون بوده است. علیرغم این جدایی، دالی باز هم به شرکت در نمایشگاههای بینالمللی سوررئال ادامه داد.
در زمان جنگ جهانی دوم، دالی و همسرش به ایالات متحده آمریکا رفتند. آنها تا سال ۱۹۴۸ در آمریکا ماندند و سپس دوباره به کاتالونیا بازگشتند. این دوره سالهای مهم زندگی دالی را شکل میداد. موزه هنر مدرن متروپولیتن نیویورک در سال ۱۹۴۱ نمایشگاه اختصاصیای از کارهای او برگزار کرد. کتاب زندگینامه او که توسط خودش نوشته شده بود هم با نام زندگی پنهان سالوادور دالی در همین زمان انتشار یافت.
منحصر به فرد سالوادور دالی
یکی از موجبات شهرت دالی مواضع متفاوت سیاسی اش بود. وی که در جوانی رویکردهایی مارکسیستی – هرج و مرج طلب داشت، در جنگ داخلی اسپانیا طرف هیچ جناحی را نگرفت، بعدها در هنگامهی ظهور هیتلر او را پدیدهای «جدید» و شگفت انگیز خواند و همینها موجبات جدایی ابدیش در ۱۹۳۹ از سوررئالیستها شد و بعدها که به اسپانیا بازگشت و از ژنرال فرانکو حمایت کرد بسیاری از او متنفر شدند و عملا تنها بود. همین مساله احتمالا بر تصور خودخاص پنداری و تافته جدابافته بودن وی موثر بود. همچنین وی رفتارهایی بسیار عجیب داشت، از سخنان در مجامع عمومی تا لباس پوشیدن و تیپ ظاهری و شاید اولین سلبریتی بود که به ظرفیت مشهور شدن در رسانهها از طریق کارهای خاص و عجیب پی برد تا جایی که بسیاری منتقدان و هنرمندان، او را هوچی و غوغاگر و صرفا به دنبال جلب توجه میدانستند.
از طرفی دالی در جوانی با وجودیکه سبکهای مختلف را تجربه میکرد و از آنها تاثیر می گرفت، اما کارش محدود به یک سبک نماند. وی امپرسیونیسم، اکسپرسیونیم، کوبیسم، دادائیسم، سوررئالیسم و فوتوریسم را بلعید، رنگ بندیهای افراطی خود را به آنها اضافه کرد و سبک شخصی خود را چنان قوت بخشید که پایهای برای هنر مدرن ساخت. از طرفی او آثار فروید را در ۱۹۲۴ به دقت خوانده بود و بعدها حتی با فروید دیدار کرد و نخستین نقاشی بود که آموزههای فرویدی را در خلق آثار خود به کار گرفت و به جنبههای جنسی و اکثرا منحرفانه آثارش نظریه و سرو شکل داد. او استاد ترکیب بود چه در نظریه و چه در شکل. در عین اهمیت به مسائل ذهنی و درونی، مسائل عینی و فیزیکی را در نقاشی هایش اصل قرار میداد و از آنها فراتر میرفت.
وی پیکرنگاری مسیحی، مفاهیم فیزیکی و آخرالزمانی، الهیاتی و جنسی را طوری در هم ادغام کرد که تاریخ نقاشی را به قبل و بعد خود تقسیم نمود؛ و البته کارش محدود به نقاشی نماند، بسیاری آثار مکتوب تصویری و نظری خلق کرد، طراحی صحنه و لباس انجام میداد، در ساخت دو فیلم بسیار مهم لوئیس بونوئل یعنی «سگهای آندلسی» و «عصر طلایی» بسیار موثر بود، و حتی عکاسی و مجسمه سازی میکرد.
اگرچه دالی دشمنانی قسم خورده مانند آندره برتون داشت که او را فردی فاشیست، خودخواه و در پی حرص و طمع دلار می خواندند، اما هنرمندی ماند لورکا در نامهای در توصیفاتی دقیق دربارهی دالی میگوید:
"من روز به روز بیشتر به خلاقیت دالی ایمان میآورم. او بی همتاست، زیرا سر از بی راهه در آوردن در اثر اندیشیدن او را نمیترساند. او زنده است و تجربه میکند.
نبوغ سرشار او، معصومیتی نگران کننده دارد. «پریشانی سازنده و خلاق» دالی همه چیز را برای او تبدیل به مادهی قابل اندیشیدن میکند حتی خلاء را. او یک تنه به جنگ ارواح میرود در حالی که به ماوراء الطبیعه ایمان آورده است."
سالوادور دالی که حیوان خانگی اش، یک مورچه خوار، را به پیاده روی برده است
لورکا به خوبی جهان ذهنی دالی را توصیف نموده است؛ جهانی که یک پا در عینیات و فیزیک دارد و یک پا در ذهنیات درونی وی، و تکنیکهای زیبایی شناختی خاص دالی این دو را در پیوند با یکدیگر تبدیل به آثاری بسیار خاص و جاودان مانند «تداوم حافظه» و آن ساعتهایی میکند که در حال ریختن و فروپاشی اند. از سویی دالی که در جوانی ضد مذهب بود در دهه ۵۰ مجددا به کلیسای کاتولیک گرایش یافت و سویههای آخرالزمانی ذهن خود را به خوبی در قالب ایستایی و سکون آثارش به تصویر کشید. او نقاشِ هذیانها و تصویرگر ضمیر ناخودآگاه و رویاهاست با استفاده از پدیدهها و اجزاء و قواعد طبیعی.
کارلوس، پادشاه اسپانیا در یکصدمین سال گرامیداشت وی در ۲۰۰۴ گفت: "هیچ هنرمندی در طول قرن بیستم چنین آثار برجسته و گرانبهایی برای بشریت از خود به جا نگذاشته است. " به جد میشود گفت دالی، خلاقترین نقاش قرن بیستم بود و عامل گذر نقاشی به پاپ آرت و هنر مدرن. وی این تاثیر را نه تنها با نقاشی هایش، که با کتاب هایش در باب نظریه هنر تکمیل نمود. تئوری «پارانویای بحرانی» وی مسالهی هنرمند را، «رشد ابهامات و مسائل غیرواقعی در هنر» میدانست، زیرا همه چیز تا اطلاع ثانوی در حالت تعلیق به سر میبرند. یا در جایی دیگر میگوید: " تمام شهرت طلبی من در عرصه نقاشی در این است که تصاویر خیالی را به صورت غیرعقلانی و با دقتی سرشار از خشم و جاه طلبی آشکار کنم. "
دالی که شدیداً فردی خیال پرداز بود، علاقه وافری به انجام کارهایی عجیب برای جلب توجه دیگران داشت. این قبیل کارها اغلب برای کسانی که به هنر وی علاقه داشتند خسته کننده بود و به همان اندازه برای منتقدین وی، آزاردهنده به شمار می رفت. این نوع رفتار غیرعادی دالی گاهگاهی توجه افکار عمومی را بیشتر از آثار هنری وی جلب می کرد و در نتیجه، این رسوایی و بدنامی تعمدی منجر به شناخت گسترده عامه مردم و تقاضا برای خرید آثار وی توسط طیف گسترده ای از مردم شد.
درگذشت سالوادور دالی
در نوامبر ۱۹۸۸، دالی به علت عارضه قلبی در بیمارستان بستری شد و در تاریخ ۵ دسامبر ۱۹۸۸ «خوان کارلوس اول» پادشاه اسپانیا که خود را همیشه از مریدان سرسخت دالی برمیشمرد، از وی عیادت کرد. در ۲۳ ژانویه ۱۹۸۹، هنگامی که قطعهٔ محبوبش از اپرای «تریستن و ایزولده» اجرا میشد، سالوادور دالی به علت عارضه قلبی در سن ۸۴ سالگی در فیگوئرس از دنیا رفت. وی در سرداب موزه و تئاتر خود به خاک سپردهشد. مراسم تدفین وی در کلیسای سنت پره جایی که وی در آن غسل تعمید داده و در نزدیکی خانهای که در آنجا متولد شدهبود، برگزار شد. آرامگاه آقای دالی در حیاط موزهای که به افتخار او بنا شده در شهر زادگاهش، فیگرس، قرار دارد. جسد وی توسط نارسیس باردالت مومیایی شدهاست و میراثش در تملک دولت اسپانیا قرار دارد.
نبش قبر سالوادور دالی
پس از ادعای ماریا پیلار مارتینز ۶۱ ساله که خود را دختر دالی میداند، قبر سالوادور دالی به منظور نمونهبرداری دیانای در ۲۱ ژوئیه ۲۰۱۷ (۳۰ تیر) باز شد. مؤسسه صاحب امتیاز آثار دالی یک روز پس از نبش قبر اعلام کرد موها و سبیلهای معروف سالوادرو دالی که نوک آنها همیشه به بالا تاب داده شده بود و به سبیل ۱۰ و ۱۰ دقیقه شهرت داشت، پس گذشت ۲۸ سال از مرگ و خاکسپاری او، دست نخورده باقی ماندهاست.
برای انجام نبش قبر، تیم عملیاتی یک سنگ قبر ۱۵۰۰ کیلوگرمی که روی گور دالی را پوشانده بود جابجا کرد. مأموران نبش قبر برای جلوگیری از تصویربرداری، بروی قبر چادر کشیده بودند تا حتی از تصویربرداری پهپادی هم پیشگیری شود.
در نهایت نتیجه اعلام شد که DNA این دو نفر مطابقت نداشته و خانم ماریا پیلار مارتینز مدعی، فرزند سالوادور دالی نیست.
ارسال مطلب به ایمیل دوستاتون:
لطفاً ایمیل خود را وارد نمایید!
وضعیت: آفلاین
گروه کاربری: پشتیبانی
در حال حاضر نظری در این مطلب ارسال نشده است.