گایوس ژولیوس سزار، ژول سزار یا قیصر (زادهٔ ۱۲ یا ۱۳ ژوئیه ۱۰۰ پیش از میلاد – درگذشتهٔ ۱۵ مارس ۴۴ پیش از میلاد) «دیکتاتور» و رهبر نامدار سیاسی و نظامی جمهوری روم بود. ژولیوس سزار پسر گایوس ژولیوس سزار سوم و آئورلیا کوتا بود.
جولیوس سزار در دوران حیات خود منزلت بالایی برخوردار بود و این شهرت را به این دلیل به دست آورد که تقریبا در هیچ جنگی شکست نخورد. او به اوج قدرت نظامی و سیاسی رسید. سزار که نام فرعی و لقب او محسوب میشد معنای خاصی در دوران او نداشت اما بعدها در بسیاری از زبانها معادل واژهی «امپراتور»، «شاه» شد(کایزر در آلمان، تزار در روسیه، و قیصر در عبری و سزار در ترکی). فتوحات او نه تنها امپراطوری روم بلکه تاریخ سیاسی و نظامی دنیای غرب را هم تغییر داد.
سزار علی رغم پیروزیهای بزرگی که به دست آورد ذاتا نظامی نبود. شیوهی نظامیگری بعدها به زندگی او وارد شد و حاصل غرور و وفاداریش به روم، بیرحمی و نبوغ استراتژیک او بود که مکرر به اثبات رسید. او وسعت امپراطوری روم را در شمال تا بریتانیا و در جنوب تا مصر رساند. برخلاف هانیبال، توانایی سیاسی او هم در اندازهی توانایی نظامیاش بود. سزار پیروزیهایش در میدان نبرد را به راحتی به توسعهی سیاسی و ایجاد حکومت در سرزمینهای تحت تصرف خود مبدل میکرد.
جولیوس سزار در خانوادهای رومی متولد شد. نسب خانوادگی او به انیاس از سرزمین ترویا میرسید که بنا بر افسانهها فرزند ایزدبانو، ونوس بود. پدر سزار حاکم منطقهای در آسیا بود. دربارهی کودکی او اطلاعات اندکی در دسترس است اما میدانیم که در سن شانزده سالگی پدرش مرد و او سرپرست خانواده شد. هنگامی که عمهی او همسر گایوس ماریوس، صاحب منصبی والا شد، سزار حامی قدرتمندی پیدا کرد.
اختلاف میان ماریوس و رقیبش لوسیوس کورنلیوس سولا به جنگ انجامید. هرچه مقام ماریوس بالاتر میرفت به سزار مناصب بالاتری میداد و سرانجام او را به سمت کاهن اعظم معبد ژوپیتر منصوب کرد. این مقام در نظام حکومت نخبگان روم، مقامی سیاسی هم محسوب میشد. او همان زمان با کورنلیا دختر متحد ماریوس، لوسیوس کورنلیوس سولا ازدواج کرد. منصب سزار موقتی بود. هنگامی که سولا به مقامی بالاتر از ماریوس رسید، سزار هم مقامش را از دست داد و هم همسرش را. مادرش از طریق افراد متنفذ خانواده، او را از اعدام نجات داد.
سزار برای رهایی از این وضعیت به ارتش روم پیوست. زندگی نظامی او آغاز شد. هرچند با پیشرفتی همراه نبود. بعد از مرگ سولا او توانست به روم بازگردد و دوباره وارد کارهای سیاسی شود. سزار به زودی در مقام دادستان روم توانست کارهای چشمگیری در مبارزه با فساد مالی افسران انجام دهد. قابلیت سخنوری او بسیار بالا بود.
او میبایست به نقاط مختلف سفر کند و این سفرها اغلب مخاطره آمیز بود. در یکی از این سفرها او هنگام عبور از دریای اژه به دست دزدان دریایی اسیر شد. شخصیت نیرومند او موجب شد به هیچ وجه دچار ترس و تزلزل نشود. هنگامی که دزدان در برابر آزادی او ۲۰ تالان نقره طلب کردند، پیشنهاد کرد به دلیل اهمیت شخص او، این مبلغ را تا ۵۰ تالان بالا ببرند، بعد هم اعلام کرد هنگامی که آزاد شود تک تک آنها را به صلیب خواهد کشید. هنگامی که او آزاد شد، ناوگانی فراهم کرد و به تعقیب آنها پرداخت و آنها را اسیر کرد و به صلیب کشید.
خط مشی سیاسی او در سال ۶۹ ق. م دوباره به نظامی گری مبدل شد. او سمت فرماندار روم در اسپانیا را به دست آورد. همسر او همان سال مرد و او دو سال بعد او با دختر پمپیی، نوهی سولا ازدواج کرد. در سال ۶۳ ق. م به روم بازگشت و در انتخابات به مقام پونتیفکس ماکسیموس، کاهن اعظم روم رسید، سپس به اسپانیا بازگشت. علی رغم موفقیتهای سیاسی وضعیت مالی او چندان مناسب نبود. او با مارکوس لوچینیوس کراسوس یکی از ثروتمندترین مردان روم متحد شد. کراسوس قرضهای او را پرداخت و به او در برابر حمایت سیاسیاش قول پرداخت پول بیشتری را داد. سزار در اسپانیا توانست قبایل اسپانیایی باغی را سرکوب کند و نظام قدرتمند قضایی برپا کرده سپس به رم بازگشت و به مقام کنسولی، بزرگترین مقام جمهوری رسید. او دختر پمپیی را طلاق داد و با کالپورنیا، دختر سناتور قدرتمندی ازدواج کرد. سپس با دو نفر دیگر، کراسوس و رقیب سیاسیاش پمپیی اتحادی سیاسی منعقد کرد که به نخستین «ائتلاف سهگانه» معروف شد. این اتحاد موجب افزایش قدرت سیاسی و اقتصادی سزار گردید. همان سال پمپیی هم با دختر سزار، جولیا ازدواج کرد.
سزار با استفاده از تاکتیکهای ماهرانه و قدرتمند توانست زمینهای زیادی را به سربازان پمپیی، در عوض مزدشان بدهد. او در مقام فرماندار اسپانیا مصونیت قضایی پنج سالهای پیدا کرد که به آن احتیاج داشت تا نفوذ خود را گسترش دهد. اما اشراف روم میخواستند قدرت او را محدود کنند. شاید ترس آنها بیمورد هم نبود؛ سزار این قدرت را داشت تا آنها را برکنار کند و فرمانروای سیس آلپاین و ایلیریکوم شود. هنگامی که فرماندار ماورا آلاپاین درگذشت، سزار حکومت آن جا را هم به دست گرفت.
روایت شده که سزار در سالگی۳۰ جلو مجسمهی اسکندر ایستاد و به یاد آورد سردار مقدونی قبل از آن که به سالگی۳۰ برسد فتوحات بزرگ خود را به انجام رسانده بود. او در سال ۵۸ ق. م فتوحات خود را آغاز کرد تا نامش را در ردیف سرداران بزرگ قرار دهد. دلایل او برای لشکرکشیها بیشتر شخصی و برای کسب افتخار بود.
لشکرکشی کار سادهای نبود. آن سرزمین بسیار ناامن بود و قبایل ژرمن در کمین زدن و غافلگیریها بسیار کارآزموده بودند. نخستین لشکرکشی سزار علیه قوم هلوتی (۳۷) بود. هلواتیها درصدد بودند از کوههای سرزمین گل بگذرند. سزار آنها را متوقف کرد تا به سرزمین اصلی خود بازگردند. اما آنها نپذیرفتند و به راه خود ادامه دادند. هلواتیها هنگامی که دیدند اثری از رومیها نیست تصور کردند آنها راه را باز و عقب نشینی کردهاند تا به تجدید قوا بپردازند. اما رومیها زمین مرتفعی را اشغال کرده و هلواتیها را از بالا تیرباران کردند و سپس حملهی پیاده نظام آغاز شد. هلواتیها چارهای نداشتند جز آن که تدارکات خود را رها کنند و عقب نشینند.
در همان سال افراد قبیلهی سوییی تهدید کردند که از رود راین خواهند گذشت. سزار با رئیس این قبیله مذاکره کرد تا نیت نهایی آنها روشن شود اما نتوانست پی به نیت درونی او ببرد. اعضای این قبیله از رود راین گذشتند و منازعه میان آنها و رومیها آغاز شد. سزار برای نبرد اصلی مهیا شد. او سپاهش را به سه جناح تقسیم کرد. هنگامی که ژرمنها حملهی خود را آغاز کردند، فرماندهی سواره نظام رومی پوبلیوس کراسوس دست به ضد حمله زد. ژرمنها به سرعت عقب نشستند. نزدیک به ۰۰۰ ,۱۰۰ ژرمن کشته شدند. آنها دیگر جرأت نکردند از رود راین بگذرند.
در ۵۷ ق. م مبارزهی بعدی سزار با مردمان قوم گالیا بلژیکا که ناحیهی بلژیک امروزی و شمال فرانسه است، آغاز شد. بلژها جنگجویانی خشن و بیباک بودند. قبایل مختلف بطور پنهان علیه رومیها با هم متحد شده بودند و نیرویی نزدیک به ۲۸۸ هزار نفر جمع کرده بودند. سزار از رو در رویی مستقیم با چنین نیروی عظیمی خودداری کرد و در عوض سعی کرد به آنها شبیخون بزند. استراتژی او شکاف انداختن میان نیروها و نبرد با این نیروهای محدود بود.
حملات اولیهی سزار، شامل استفاده از پیاده نظام، سواره نظام و کمانداران بود. او در حملات خود از برجهای مخصوص محاصره استفاده میکرد. سزار قبایل را تک تک شکست داد و به پیروزی نهایی رسید. آخرین قبیلهی بازمانده نروی نام داشت. آنها میدانستند اگرخطوط تدارکاتی رومیها قطع شود، آنها از حرکت بازمی مانند. نرویها نخست به سواره نظام حمله کردند و سعی کردند آنها را محاصره کنند. سزار فهمید که باید خیلی سریع واکنش نشان دهد و فورا ضد حملهای را آغاز کرد. او خود در جلو سپاهیانش حمله کرد و آنها را تشویق به نبرد نمود. رومیها پیشروی کردند اما نیروها جناح راست خود را محکم حفظ کردند. هنگامی که نیروهایشان متوجه شدند دو لژیون رومی از تدارکات حفاظت میکنند دانستند که پایان نبرد برای آنها نزدیک شده است. این دو لژیون تازه نفس به نیروهای دیگر پیوستند و سرانجام آنها را شکست دادند.
کنار آمدن با قبایل خشن و وحشی، سختترین بخش از اردوکشی به سرزمین گلها بود. در ۵۶ ق. م سزار پیکی را به میان قبایل گالیک فرستاد تا گندم و سایر مواد غذایی بخرد. افراد قبیلهی ونتی، پیک را به گروگان گرفتند و در ازای جان او تقاضای آزادی چند تن از افراد قبیله را کردند که زندانی سزار بودند. سزار حاضر به معامله با آنها نشد و به سوی استحکامات آنها حمله کرد. ونتیها ناچار به فرار شدند. آنها سوار بر کشتیهای بادبانی خود شدند که فاقد پارو بود. فرماندهی ناوگان رومیها جونیوس بروتوس بود. هنگامی که باد بند آمد. کشتیهای ونتیها از حرکت بازماند. سزار آنها را محاصره کرد و درسی به سایر قبایل داد تا هیچگاه فکر خیانت و نیرنگ به سرشان نزند. تمام سران این قبیله گردنزده شده و افراد قبیله به اسارت گرفته شدند.
در سال ۵۵ ق. م سزار یکی از دو هجوم ناموفق از طریق آبراههی مانش را به بریتانیا آغاز کرد. سفر اول به دلیل توفان دریایی ناکام ماند. سزار در سفر دوم یکی از قبایل بزرگ بریتانیا را شکست داد اما موفق نشد به عمق جزیرہ انگلستان سفر کند. هم چنین نتوانست پادگانی در آن جا برپا کند یا برای رومی کردن مردم آن جا کاری انجام دهد. این جزیره تا یکصد سال بعد هم مستقل باقی ماند.
سنا به پیروزیهای سزار توجه داشت. سزار علاوه بر تکمیل پیروزیهای خود،گاه میباید به کمک ژنرالهای دیگر برود که در غلبه بر دشمنان خود ناکام مانده بودند. گلها در ۵۴ ق. م سر به شورش برداشتند. سزار در محلی که کشور بلژیک امروزی قرار دارد به جنگ آنها رفت و توانست بر آنها غلبه کند. شورش بعدی را ونسان گتوریس رهبر قوم آرومی رهبری میکرد. او سعی داشت ارتباط ارتش روم را با خطوط تدارکاتیاش قطع کند و باعث شد سزار فورا از ایتالیا به سرزمین گل برود. او توانست یکی از شهرهای بزرگ گل را تصرف کند اما در برابر حصارهای شهری دیگر از حرکت بازماند، ناچار به سوی شهری رفت که خود ونسان گتوریس سکونت داشت و خطوط تدارکاتی سپاه او را قطع کرد. پیروزی او چنان کوبنده بود که جنگ گالیک به آخر رسید. سزار اکنون مقتدرترین فرماندهی رومی بود.
پایان جنگ به معنای پایان ائتلاف سهگانه هم بود. کراسوس در نبرد با پارتیان(اشکانیان کشته شده و پمپیی که رئیس سنا بود با دشمنان سزار متحد شده بود. پمپیی در سال ۵۰ ق. م به سزار دستور داد تا به روم بازگردد و قصد داشت به خدمت او پایان دهد. سزار میدانست که چون مصونیت سیاسی ندارد ممکن است نقشهی قتل او را کشیده باشند. او در اقدامی نمادین که بعدها در تاریخ شهرت پیدا کرد همراه سپاهیانش از رود روبیکان گذشت که اقدامی غیرقانونی محسوب میشد. هنگامی که در ساحل رود ایستاده بود جملهای از فیلسوف آتنی نقل کرد: «مرگ سرنوشت است.» این جمله نشانهی شروع جنگ داخلی بود. وقتی سزار به روم رسید و خود را دیکتاتور نامید پمپیی و سنا به جنوب ایتالیا گریختند، هرچند نیروهای آنها بیشتر از نیروهای سزار بود.
سزار نخست به اسپانیا رفت تا فرماندهان پمپیی را در آن جا شکست دهد و مارک آنتونی را جانشین خود تعیین کرد. او دشمنان خود را در طی ۲۷ روز نبرد و حمله تار و مار کرد. سپس پمپیی را تا یونان تعقیب کرد و او را در فارسالوس شکست داد. پمپیی گریخت و سزار به دنبال او تا مصر رفت. سرانجام با او روبه رو شد اما نه به طریقی عادی، بلکه وزیر فرعون بطلمیوس سیزدهم سر بریدهی او را نزد سزار آورد. سزار بر مرگ خفت بار پمپیی که سردار و سیاستمداری بزرگ بود گریست. او دستور اعدام قاتل پمپیی را داد.
او در طی اقامتش در مصر خود را درگیر جنگ داخلی کرد تا نفوذ سیاسی خود را بر مصر گسترش دهد. او با کلئوپاترای هفتم خواهر شاه بطلمیوس متحد شد. در ۴۷ ق. م سزار با نیرویی حدود ۴ هزار نفر در اسکندریه به د محاصرہ مصریان افتاد اما توانست محاصره را بشکند. فرعون جوان سال بطلمیوس، نتوانست کاری از پیش ببرد و گریخت اما درصدد بود دوباره به سزار حمله کند. سزار متحد خود میترادات اهل پرگامون را متقاعد کرد تا در مصر به کمک او بیاید. آنها با هم ۰۰۰, ۲۰ نفرجمع کردند و در نبرد نیل با بطلمیوس روبه رو شدند. سپاهیان مصری از نیزههای دسته بلند استفاده میکردند حال آن که رومیها با زوبین، شمشیر و سپر میجنگیدند. سزار و نیروهایش درحالی به مصریان حمله کردند که بارانی از نیزه بر روی سپرهایشان میریخت. روم مصریان را به سختی شکست داد. سزار بر مصر تسلط یافت و ملکه کلئوپاترا و برادر دیگرش بطلمیوس چهاردهم را بر تخت سلطنت نشاند. او چند ماه دیگر در مصر ماند و اوقات خوشی را با ملکهی مصری گذراند؛ گرچه آنها به دلیل قوانین روم که شهروندان خود را از ازدواج با غیر رومیها منع میکرد نمیتوانستند ازدواج کنند. آنها صاحب پسری شدند و نام او را سزاریون گذاشتند.
دو پیروزی نظامی بعدی سزار در برابر شاه سرزمین پونت در خاور میانه، و پسر پمپیی در اسپانیا و طرفداران او در افریقا بود. هر دو پیروزی برق آسا بود و چند ماه بیشتر طول نکشید. این پیروزیها او را به مقام دیکتاتور(۳۹) روم رساند. او در سالهای آخر عمرش از خدمت سیاسی خود برای تمرکز قدرت نظامی و سیاسی روم که از هم گسسته بود، استفاده کرد. سزار یک حکومت مرکزی نیرومند تشکیل داد تا مقاومتهای نظامی را در نقاط مختلف امپراطوری در هم بشکند، فساد را از میان بردارد و امپراطوری روم حتی تا دورترین نقاط همانند و یکسان کند. قانون اساسی جدیدی برای روم تنظیم کرد. تقویم رومی را که براساس گردش ماه استوار بود با تقویمی براساس حرکت خورشید عوض کرد و نام تقویم جولین را بر آن نهاد. برای شهرها نیروی انتظامی تشکیل داد. کارتاژو کورینت از نو ساخته شد. سنا او را به لقب پدر سرزمین پدری ملقب کرد.
او از این تعریف و ستایشها خشنود بود و مردم را از مداهنهی خود منع نمیکرد. سکههایی با تمثال او ضرب شد و مجسمههایی به افتخار او برپا گردید که سزار را لمیده بر تختی طلایی نشان میداد. هنگامی که بعد از آخرین پیروزیها به روم بازگشت، جشنهایی به افتخار او برپا شد: جنگ گلادیاتورها با ۴۰۰ شیر نر و نبرد دریایی بازسازی شده در میدان نمایش کوله سیوم که آن را در چنین مواردی پر از آب میکردند و نبرد صدها برده با هم تا پای جان در سیرک ماکسیموس اما محبوبیت سزار، در اصل، همگانی نبود. بسیاری از اشرافزادگان از مقام جدید او، دیکتاتور تمام عمر، خشنود نبودند و آن را به معنای نابودی جمهوری میپنداشتند. دستهبندی و توطئه علیه او آغاز شد. در صبح ۱۵ ماه مارس ۴۴ قبل از میلاد از خواب برخاست و احساس خوبی نداشت. پیشگویی به او گفته بود از بدیمنی این ماه بهراسد، همسرش هم خواب دیده بود که او را به قتل رساندهاند و به او التماس کرد که آن روز از خانه بیرون نرود.
او به درخواست همسرش اعتنایی نکرد و بنا بر قرار قبلی که با دوست مورد اعتمادش بروتوس گذاشته بود در سنا حاضر شد. تعدادی از سناتورها لایحهای را تنظیم کرده بودند که بعضی از اختیارات سنا از او گرفته و به سنا بازگردانده شود و قرار بود این لایحه به سزار داده شود. وقتی او به تالار عمومی رسید گروهی از سناتورها دور و برش را گرفتند. بر طبق روایت تیلیوس سیمبر در برابر سزار زانو زد و ردای ارغوانی او را چنگ زد. سزار به سیمبر نهیب زد: «چرا چنین میکنی؟ این کار بیحرمتی است.» کاسکا در همان زمان دشنهی خود را کشید و در گردن سزار فرو برد. سزار بازوی او را گرفت و گفت: «کاسکای فرومایه چه کردی؟ »
دیگر اعضای این توطئه به کاسکا کمک کردند و هر یک ضرباتی به سزار زدند. بروتوس هم در میان آنها بود. سزار پیش از آن که چشم فرو بندد و نفس آخر را بکشد چشمش به بروتوس افتاد و گفت: «تو هم بروتوس؟ » فرماندهی که امپراطوری روم از سرزمین گل تا مصر را به تصرف در آورده بود در برابر مجسمهی پمپیی با ۲۳ ضربه خنجر از پا درآمد و کشته شد.
زندگی سزار به انتها رسید. اما امپراطوری که او بنیان نهاده بود تا چهارصد سال بعد یکپارچه باقی ماند و جانشین آن، امپراطوری بیزانسی در چهارده قرن بعد شکل گرفت. میراث او در مقام فرماندهی پیروز محفوظ است، اما حرمت واقعی او در نزد مورخان از پیروزیهای نظامی او نشأت گرفته است. تاریخ پر است از فرماندهان شجاعی از قبیل چنگیز، اسکندر و غیره اما امپراطوری اینها، اندکی بعد از مرگشان فرو پاشیده است. آنچه سزار را متشخص کرده تداوم و تثبیت امپراطوری اوست. انجام این امر کار سادهای نیست و حتی فرماندهان قابل هم در اجرای آن درماندهاند.
سزار بزرگترین دولتمرد روم بود. مورخ رومی پلوتارک میگوید: «سزار با هیچ یک از سرداران دیگر مانند فابیوس، سپییو، متلوس مردانی که در عصر او یا بعد از او بودهاند قابل قیاس نیست. او از همهی آنها برجستهتر بود.»
شاید برجستهترین تمجید را حضرت مسیح (ع) درباره سزار انجام داده است. در ابتدای قرن اول میلادی رهبران مذهبی قوم یهود بر سر راه مسیح (ع) دامی نهادند تا او را گرفتار کنند. آنها میترسیدند آموزشهای او موجب شورش مردم علیه امپراطوری روم شود و قدرت آنها خدشه دار شود. آنها از مسیح (ع) پرسیدند آیا پرداخت مالیات به امپراطوری روم، نهادی بت پرستانه، رواست؟ مسیح سکهای را که نقش چهرهی سزار بر آن بود به مردم نشان داد و پرسید نقش چه کسی را بر آن میبینید. هنگامی که پاسخ آنها را شنید، گفت: «سهم سزار از آن سزار و سهم خداوند از آن خداوند.»
چنین بود افسانهی مردی چنان قدرتمند که ادارهی سیاسی بخش بزرگی از جهان آن روز را بر عهده داشت.
ارسال مطلب به ایمیل دوستاتون:
لطفاً ایمیل خود را وارد نمایید!
وضعیت: آفلاین
گروه کاربری: پشتیبانی
در حال حاضر نظری در این مطلب ارسال نشده است.