پرواز همای کیست؟
بیست و دوساله بود کـه با پرتلاشترین و محجوبترین دختری کـه همکارش هم بود ازدواج کرد و حالا، بابت یک زندگی خوب و موفق خدا را شکر می کند. همای میتواند یکی ازبهترین مثالهاي خودساختگی و تلاش باشد چراکه هیچ مانعی نتوانست وی را از علایقش دور کند.
او پنج و نیم صبح از خواب بیدار میشد، یک مسیر طولانی ۵۵ کیلومتری شامل چند کیلومتر پیاده روی، سفر با مینی بوس، و پیاده روی مجدد را طی می کرد تا در هنرستان نقاشی بخواند و بعد، با چـه سختی کار کرد تا بتواند خرج تحصیلاش در دانشگاه و کلاسهاي مختلف را در بیاورد.
برای همین اسـت کـه وقتی از رنج مردم میخواند اینقدر بـه دل شان می نشیند و آن گونه با همه ی وجود باورش می کنند. او برای مردمش شعر نوشت و با همه ی وجود خواند و وقتی بـه موفقیت رسید، مردمی راکه از میان آن ها برخاسته فراموش نکرد و حالا بسیار محبوب و مردمیست. همای از روستاهای گیلان با تلاش و پشتکار خودرا بالا کشید و موفق شد و هیچوقت از آموختن دست نکشید.
بیوگرافی کامل پرواز همای
سعید جعفرزاده احمد سرگورابی «نام و نام خانوادگی او توسط خودش و با اجازهٔ پدرش بـه منظور تسهیل در تلفظ نام و فامیلش بـه «پرواز همای» تغییر یافته»، متولد ۲۰ بهمن ماه ۱۳۵۸ در احمد سرگوراب شهرستان شفت بـه دنیا آمد. او دوران کودکی و نوجوانی خودرا در آنجا سپری نمود و دیپلم خودرا از هنرستان کمال الملک رشت کسب کرد و با علاقه فراوان بـه رشته شعر آواز و موزیک وارد دانشگاه آزاد تهران شد.
او سپس با ساز تخصصی سه تار و پیانو تحصیلات خودرا در دانشگاه بـه اتمام رساند و همراه با گروه مستان کـه مجموعهاي از نوازندگان سازهای ایرانی هستند، سبک تازهاي از موسیقی سنتی را ارائه می دهند. وی همچنین خواننده گروه ارکسترال بـه آهنگسازی شهرداد روحانی در ایالات امریکا بودهاسـت. همای، زاده شهر «احمدسرگوراب» شهرستان شفت در گیلان بوده و ترانه هایي را نیز بـه زبانهاي گیلکی و تالشی اجرا کردهاسـت.
در زمینه هنر آواز، شاگرد اساتیدی همچون فریدون پور رضا، هنگامه اخوان، کریم صالح عظیمی را دارد و همچنین در باب زمینه شعر و ادبیات پارسی از اساتیدی همچون علیقلی محمودی بختیاری، منصوره ثابت زاده، محمود طیاری و پزشک اصغر دادبه بهره مند گردید. در اندک زمانی، همای توانست فعالیت هاي حرفهاي خودرا در زمینه شعر، موسیقی و آواز گسترش دهد و با موفقیت کنسرتهایي را اجرا نماید.
مـا خیلی فقیر بودیم
همای می گوید: مـا چون در روستا زندگی میکردیم ودر خانواده خیلی فقیری بودیم، امکانات آن چنانی برای شناخت هنر نداشتیم و تنها چیزی کـه دراین مورد برای مـا جالب توجه بود، یک تلویزیون سیاه و سفید بود. یادم هست آن موقع این تلویزیون برنامه هنر هفتم را پخش می کرد کـه در برنامههاي کودک هم بچهها نقاشیهایشان را میفرستادند بـه آدرس همین خیابان الوند کـه مـا همین حالا در آن نشستهایم.
مـن از این جا و از طریق همین برنامهها علاقهمند شدم بـه نقاشی. در دوران ابتدایی ودر مدرسه گرایش مـن بـه سمت نقاشی و خوشنویسی بودو بزرگ ترین آرزویم این بود کـه کتاب ارژنگ را بخرم. اگر یادتان باشد در دوران مـا یک کتاب نقاشی بود کـه انواع تمهاي نقاشی و طراحی سیاه و سفید در آن کشیده شده بودو براساس آن آموزش میداد کـه مـا باید چگونه نقاشی کنیم.
این بزرگ ترین آرزوی مـن بودو دوست داشتم یک روز این کتاب آموزش نقاشی را بخرم. بالاخره هم بـه این آرزویم رسیدم. برای گاوهای پدربزرگم علف درو کردیم و کار کردیم و بابابزرگم پولی بـه مـن داد و مـن رفتم این کتاب را خریدم. مـن نخستین گام زندگی هنریام رابا کپی کردن از کتاب ارژنگ شروع کردم.
ازدواج و همسر پرواز همای
درسال دوم در خیابان مطهری نرسیده بـه شریعتی دریک شرکت بسته بندی کار می کردم کـه آنجا با همسرم آشنا شدم. انها دریک زیرزمین بستبندی میکردند و مـا هم برایشان روزی دو، سه تن بار جابجا میکردیم. مـا بار را جابجا می کردیم و انها بستبندی می کردند. سختکوشترین دختر و بهترین گزینهاي کـه میتوانستم برای زندگیام انتخاب کنم را انتخاب کردم.
چگونه رنج هاي مردم را اینقدر خوب بیان میکنی؟
مـن در جامعه بودم. چون مسافرکشی هم میکردم غم و غصه و درد مردم را میشنیدم. پشت موتور همه یچیز را میشنیدم. از حالوروز مردم و کار و کاسبیشان میپرسیدم و بین مردم بودم ودر جریان غم و شادیشان بودم.
در شب شعرها هم میخواندم و میدیدم ببینم از چـه چیزها و حرفهایي خوششان می آید. اینطوری سبک شعر و موزیک و راهم را پیدا می کردم. خدا را شکر این راهم جواب داد و روز بـه روز دنیای موسیقیام رنگینتر و بهتر شد و خدا بـه مـا بچههاي خوب و زندگی، شهرت، موسیقی، پول و همه ی چیز خوب داد. خدا را شکر.