ابوطاهر بن حسن بن علی بن موسی طرسوسی. از زندگی او اطلاعات دقیقی در دست نیست و حتی عصرش و محل تولد و اقامتش روشن نیست.
سعید نفیسی در کتاب تاریخ نظم و نثر در ایران ابتدا او را طرسوسی و ظاهراً از نویسندگان خاک عثمانی در قرن نهم شمرده؛ بعداً این نتیجه را گرفته که او طوسی بوده و او را بهغلط طرطوسی نوشتهاند و در نیمهٔ دوم قرن پنجم میزیسته است.
چهار کتاب داستان به نثر از ابوطاهر طرسوسی در دست است: دارابنامه، اسکندرنامه، قهرماننامه، قران حبشی. از این چهار کتاب دارابنامه و قِران حبشی و قهرماننامه چاپ شده است .
محمدامین ریاحی مینویسد: «من به دلیل زبان دارابنامه آن را از اواخر قرن ششم میدانم. از طرف دیگر وجود محیط ایرانیاندیشی درسراسر داستان و آمیختگی آن با فرهنگ یونانی میرساند که مؤلف باید در دورهٔ قدرت پادشاهان سلجوقی روم و در نواحی زیر تسلط آنان زیسته باشد. اما این هم معلوم نیست که اگر مؤلف اهل طرسوس بوده، کتاب خود را در دیار روم نوشته یا اینکه او یا پدرانش در دست به دست گشتنهای طرسوس، به ایران بازآمدهاند، و کتاب در نقطهای از ایران نوشته شده است. این تردیدها شاید وقتی تا اندازهای رفع شود که سه کتاب دیگر مؤلف هم انتشار یابد و با بررسی مجموع آثار او بتوان نتیجههای بهتری گرفت.»
دارابنامهٔ طرسوسی یا دارابنامهٔ طرطوسی داستانی است منثور در احوال داراب پادشاه کیانی، نوادهٔ او روشنک با لقب بوراندخت (دختر داراب پسر داراب) و اسکندر رومی (مقدونی). شکل کنونی داستان نوشته ابوطاهر طرسوسی (یا طرطوسی) است و به همین جهت کتاب را با عنوان دارابنامهٔ طرسوسی میشناسند.
داستان
نگارهای از نسخهای از دارابنامه متعلق به کتابخانه بریتانیا. در این بخش از داستان بوزینگان که سلاحهایی از جنس استخوان ماهی در دست دارند سوار بر لاکِ لاکپشت به کشتی طمروسیه حملهور میشوند. از میان افرادِ در کشتی تنها یکی تفنگ به دست دارد و سایرین با تیر و کمان از خود دفاع میکنند..
اصل داستان حماسی داراب به زمان ساسانی بازمیگردد. سرانجام با تحریر ابوطاهر به شکل کنونی درآمدهاست. کتاب سرگذشت داراب پادشاه کیانی پسر بهمن (کی اردشیر)، و دختر او، همای چهر آزاد را روایت میکند. نفوذ عناصر سامی/اسلامی در بخش نخستِ کتاب، که شرح احوال داراب است، کم است. بخش مربوط به اسکندر از نفوذ عناصر اسلامی، یونانی، و سریانی خالی نیست. با این حال تصویری که از اسکندر در این کتاب داده شدهاست با آن چیزی که در باقی اسکندرنامهها به چشم میخورد، متفاوت است. به این معنا که دستکم سایهای از تیرگی شخصیت این جنگجوی مقدونی و بیزاری ایرانیان پیش از اسلام از وی در کتاب به چشم میخورد.
نثر کتاب از عالیترین نمونههای نثر فارسی در دورهٔ اول (قبل از مغول) است و به لهجهٔ تخاطب آن زمان نزدیک است. به علت نزدیکی نویسندگان این داستانهای عامیانه (سمک عیار نمونهٔ دیگر است) به مردم عادی، نثر کتاب و زبان روایت بسیار طبیعی و بی تکلف است و کمتر از امثال و آیات عربی و تکلفهای ادبی برآمده از علوم اسلامی و ادبیات عرب استفاده شده است.
از این کتاب نسخههای فراوانی در دست نیست. در پی پریشانی برآمده پس از حمله مغول و با سنگینتر شدن سایهٔ اسلام بر ایران و رواج تعصبات ضد ایرانی، از رونق داستانهای ملی کاسته شد و قهرمانان ملی با نمونههای اسلامی جایگزین شدند. داستان داراب نیز از رونق افتاد و چندان رونویسی نشد. از دیگرسوی، کمرواجی داستان باعث شدهاست که فساد خاسته از تصرف کاتبان در کتاب کمتر راه یابد. بهطوری که اختلاف در نسخههای موجود دارابنامه ناچیز و بیشتر از نوع ضبط نادرستِ کلمههاست که بیشتر برآمده از قرائت نادرست است.
ارسال مطلب به ایمیل دوستاتون: