زمانی که ایوان آیوازوفسکی فعالیت هنری خود را آغاز کرد، هنر روسیه در سیطره رمانتیسم قرار داشت. در نیمه دوم قرن نوزدهم، این رمانتیسم بود که اصول و قواعد طراحی منظره را برای هنرمندان روسی تعیین می کرد. نکته غافلگیر کننده در مورد آیوازوفسکی این است که عناصر رمانتیسم را می توانیم هم در کارهای اولیه او و هم در بخش عمده ای از کارهای پایانی اش ببینیم. به عنوان مثال او بارها و بارها به سراغ کشتی های درهم شکسته، دریاهای خروشان و طوفان می رود و آن ها را به عنوان سوژه خود انتخاب می کند. آیوازوفسکی بدون این که به تقلید از نقاشان منظره روسی اوایل قرن نوزده بپردازد، همان مسیر آن ها را در پیش می گیرد. او در اصل سنت و مکتب تازه ای در نقاشی بنا نهاد و اصولی را پایه گذاری کرد که هم در آثار او و هم در آثار هنرمندان نسل بعدی دیده می شود.
موفقیت فوق العاده یکی از آثار کارل بریولوف به نام آخرین روز در پمپئی تاثیر زیادی بر روی آیوازوفسکی بر جای گذاشت. این نقاشی در اصل نشان دهنده سلطه کامل مکتب رمانتیسم در هنر نقاشی روسیه بود. هم این نقاشی و برولیوف خالق آن، نقش زیادی در شکل گیری بلوغ هنری آیوازوفسکی داشتند. خود آیوازوفسکی پیش از این مسائل، تحت تاثیر یکی از اساتید خود به نام وروبیوف به سمت رمانتیسم متمایل شده بود. به طور کلی می توان گفت نقاشی روسیه در نیمه اول قرن نوزدهم تمایل داشت که رمانتیسم را با واقع گرایی ترکیب کند، به همین دلیل عناصر زیادی از هر دو مکتب را می شد در آثار هنرمندان آن زمان پیدا کرد. این مساله به ویژه در نقاشی های منظره به وفور مشاهده می شد. نقاشی منظره یک فرم هنری واقع گرایانه بود که تا سال ها ویژگی های رمانتیک را در خود حفظ می کرد. آیوازوفسکی در دوران دانشجویی به یک طرفدار رمانتیسم تبدیل شده بود و بعدها در اوج دوران خود هم این طرفداری را حفظ کرد. او اگرچه تا پایان عمر خود یکی از پیروان وفادار رمانتیسم باقی ماند، اما گهگاهی با اضافه کردن عناصر واقع گرایانه، سبک کاری خود را به کمال می رساند.
در دهه ۱۸۵۰ آیوازوفسکی از عناصر رمانتیک به آشکارترین شکل ممکن استفاده می کرد. این مساله در بهترین و مشهورترین کار او یعنی موج نهم به خوبی دیده می شود. این نقاشی گروهی از بازماندگان یک کشتی درهم شکسته را به تصویر می کشد که در معرض برخورد با یک موج بسیار بزرگ قرار دارند. عناصر این نقاشی فضایی بی رحمانه را پیش چشم بیننده می گشایند. موج به شکل حلقه ای بالا رفته و با برخورد با سطح آب یک شکاف عمیق را به وجود آورده است. حرکات مملو از تشویش ابرها و لایه های کفی که بر سطح آب ایجاد شده، حس بودن در یک تندباد خشمگین را به ما می رساند. افراد داخل تابلو با پناه بردن به یکی از تکه های به جای مانده از کشتی هم چنان برای بقا تلاش می کنند، در این حال پرتوهای گرم خورشیدی که تازه طلوع کرده بر روی سطح این دریای پرآشوب منعکس شده است. این نور بارقه ای امید برای بقا را زنده می کند. تراژدی که در این تابلو جاری است به لطف ارائه آشکار و مستقیم احساسی که مد نظر نقاش بوده، سنگین تر هم شده است. بیننده متوجه فضای رعب آوری که طوفان به وجود آورده می شود، اما نمی تواند احساسات خود را سرکوب کند و از این منظره زیبا لذت نبرد. این دوگانگی احساسات همیشه یکی از ویژگی های آثار آیوازوفسکی بوده است.
موج نهم را می توان یک نمایش پرقدرت از امید در نظر گرفت. نام آن اشاره به یکی از قواعد دریانوردی دارد. امواج دریا در تکرارهای پیاپی خود هر بار بزرگ تر می شوند، آخرین موجی که در پی این زنجیره به وجود می آید، موج نهم نام دارد.
موج نهم در اصل یعنی پایان یک زنجیره از موج ها و آغاز زنجیره بعدی. در ابتدا به نظر می رسد موضوع نقاشی، نبردی مرگ بار با طبیعت است. اما نکته متناقض این است که این صحنه به طرز تماشایی زیبا است. در افق، پرتویی روشن از نور خورشید همچون شعله ای گرم و سوزان در حال عبور از میان ابرها است. تلالو آسمان بر روی دریا دیده می شود. افراد حاضر در صحنه هر لحظه ممکن است کشته شوند. اما این حس شوم را حس قوی تری به نام امید مغلوب کرده است. به نظر می رسد نقاش می خواهد به ما بگوید اگر عزم خود را جزم کرده و اراده خود را حفظ کنید، تلاش هایتان حتی اگر به نتیجه نرسد، بیهوده نخواهد بود. درخشش، گرما و شعله سوزان خورشید نماد امید است. همچون آخرین قطعه کشتی که بر جای مانده است، پرتوهای خورشید نشان دهنده آخرین بارقه امید به جای مانده این نجات یافته ها است. این قطعه مخروبه برای نجات آن ها ضروری است، اما ضروری تر از آن، این امید آن هاست که می تواند ضامن بقای آن ها شود. چرا که انسان اگر روحیه و امید خود را ببازد، هیچ چیزی نمی تواند به کمک او بیاید.
ارسال مطلب به ایمیل دوستاتون: