زندگینامه ویلیام گلاسر
دکتر ویلیام گلاسر یک روانپزشک با شهرت جهانی است که عمدهی شهرتش بهخاطر کتاب "واقعیتدرمانی" (Reality Therapy) و "تئوری انتخاب" (Choice theory) است.
او در سال 1925 در ایالت اوهایو آمریکا به دنیا آمد و رشتهی تحصیلیاش در ابتدا مهندسی شیمی بود. اما بعد از اینکه متوجه علاقهاش به روانشناسی و روانپزشکی شد، وارد دانشگاه پزشکی شد.
گلاسر در ابتدا فقط به عنوان یک روانپزشک خصوصی کار میکرد اما کم کم به سخنرانی و نوشتن کتاب نیز روی آورد و نهایتا 20 کتاب را در زمینه روانشناسی، روانپزشکی، مشاوره و ازدواج به چاپ رساند.
گلاسر با شیوههای سنتی مشاوره که به دنبال مشکلات افراد در گذشته میگشتند، مخالف بود. او شیوهی جدیدی برای مشاوره ارائه داد و آن را "واقعیتدرمانی" نامید. در این روش تمرکز مشاور در پیدا کردن مشکل در زمان حال و در روابط مراجعین است.
چرا که گلاسر معتقد است انسانها ذاتا موجوداتی اجتماعی هستند و به رابطه با دیگران نیاز دارند. و به اعتقاد او ریشهی تقریبا تمام مشکلات بشر در نداشتن ارتباط کارآمد با افراد مهم زندگیشان است.
گلاسر برای بیمارانش از برچسبهای رایج در روانشناسی و روانپزشکی استفاده نمیکرد. به نظر او برچسبهایی مانند افسرده، بیش فعال و غیره نه تنها به روند درمان کمک نمیکنند بلکه به مراجعان این حق را میدهد که رفتارشان را توجیه کنند.
گلاسر با درمانهای دارویی نیز مخالف بود، مگر در مواردی که از لحاظ فیزیکی مغز آسیب دیده باشد. باقی مشکلات، به نظر او، با انتخابهای انسانها در ارتباط است نه با بالانس شیمیایی مغزشان.
در اواخر دهه 70 میلادی، گلاسر از طریق نوشتههای William Powers با مفهوم سیستمهای نظریهی کنترل آشنا شد و به آن علاقهمند شد.
گلاسر تصمیم گرفت این تئوری را در حوزهی رفتار انسانس به کار ببندد که نتیجهی ظهور "تئوری انتخاب بود".
معرفی کتابهای تئوری انتخاب
از طرف دیگر این نیاز به قدرت با نیاز انسان به داشتن روابط مناسب در بسیاری از موارد تعارض دارند. چرا که کنترلگری ریشه ارتباطهای خوب را میخشکاند.
گلاسر باقی عمرش را صرف شرح و بسط تئوری انتخاب و تعمیم آن به حوزههای مختلف، از جمله آموزش، فرزندپروری و مدیریت منابع انسانی کرد.
از جمله کتاب های ویلیام گلاسر که در ایران ترجمه شدهاند میتوان به موارد زیر اشاره کرد :
- تئوری انتخاب
- ازدواج بدون شکست
- تئوری انتخاب برای والدین و نوجوانان
- هر دانشآموزی میتواند موفق باشد
- مدرسه کیفی و...
که میخواهیم به کتاب تئوری انتخاب بپردازیم:
تئوری انتخاب در یک تعریف ساده، در مورد انتخابها و چگونگی و چرائی انجام آنهاست. تئوری انتخاب تبیین میکند که ما به عنوان یک انسان برای دست یافتن به آنچه میخواهیم، چگونه رفتارمان را انتخاب میکنیم. بر اساس این تئوری تمامی آنچه ما انجام میدهیم یک رفتار است و نیز اینکه همه رفتارها عمدی بوده و از درون ما برانگیخته میشوند. این برخلاف نظر صاحب نظرانی است که میگویند ما در دنیایی از کنترل بیرونی به سر میبریم و توسط عوامل بیرونی برانگیخته میشویم.
دکتر گلاسر، ده اصل مهم تئوری انتخاب را چنین عنوان مینماید، و معتقد است با رعایت این اصول میتوان در ابتدا آزادی و اختیار شخصی را تعریف و سپس بازتعریف نمود:
اصل اول: ما مالک هیچکس نیستیم و نمیتوانیم رفتارهای دیگران را کنترل کنیم. ما فقط میتوانیم رفتارهای خودمان را کنترل کنیم.
اصل دوم: تمام آنچه میتوانیم از دیگران دریافت کنیم و به دیگران بدهیم اطلاعات است. این که با اطلاعات چگونه برخورد کنیم انتخاب خود ما یا دیگران است.
اصل سوم: تمام مشکلات روان شناختی طولانی مدت، از مشکلات رابطهای سرچشمه میگیرند. مشکلات رابطهای تا حدودی علت مشکلات دیگری چون درد، خستگی، ضعف و برخی بیماریهای مزمن، که معمولاً به آنها بیماریهای سیستم ایمنی گفته میشود، نیز هستند.
اصل چهارم: مشکلات عاطفی، بخشی از زندگی حال حاضر ما هستند.
اصل پنچم: وقایع دردناکی که در گذشته بر ما رفتهاست، اگرچه بر آنچه امروز هستیم تأثیری شگرف داشته، ولی بازنگری و مرور این گذشته دردناک، بر آنچه امروز لازم است انجام دهیم، یعنی بهبود بخشیدن به رابطه مهم کنونیمان، اثر ناچیزی دارد و کمکی به ما نمیکند.
اصل ششم: ما در ذهن خود تصویری ذهنی از دنیای بیرون داریم که میتوان آن را دنیای کیفی نامید و ارضای نیازها یعنی واقعیتبخشیدن به این دنیای کیفی.
اصل هفتم: میتوانیم نیازهایمان را فقط از طریق تصویر یا تصاویری که در دنیای مطلوب خود داریم ارضا کنیم. در حقیقت تنها چیزی که وجود دارد رفتار ما است.
اصل هشتم: تمام آنچه از تولد تا مرگ از ما سر میزند رفتار است. تمام رفتارهای ما یک رفتار کلی است که از چهار مؤلفه به هم پیوسته عمل، فکر، احساس و فیزیولوژی تشکیل شدهاست.
اصل نهم: رفتارها انتخاب میشوند اما از میان چهار المان عمل، فکر، احساس و فیزیولوژی، ما فقط بر روی عمل و فکر کنترل داریم. برای مثال به جای استفاده از عبارت من افسرده هستم یا من افسرده شدهام، درست آن است که بگوییم: من افسردگی را انتخاب کردهام یا من افسردگی میکنم.
اصل دهم: تمام رفتارهای کلی، انتخاب هستند اما ما فقط بر مؤلفههای عمل و فکر بهطور مستقیم و بر مؤلفههای احساس و فیزیولوژی بهطور غیرمستقیم کنترل داریم، یعنی با انتخاب شیوه عمل و فکرمان و به واسطه آنها احساسات و فیزیولوژی خود را نیز میتوانیم کنترل کنیم.
نظریهها و آموزههای گلاسر، بدون انتقاد همراه نبودهاست. کلی جکسون دراینباره مینویسد: دکتر گلاسر فرض میکند که هر چیزی که در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی وجود دارد، نتیجهای از کارکرد مغز افراد است که بهطور خلاقانه ناراحتی خود را بروز میدهد. دکتر گلاسر، کل حرفه را نفرین میکند گویی که متخصصان آن، آدمهای حقه بازی هستند که توسط پیشینیان شست و شوی مغزی شدهاند و یا مشکلات روانپزشکی بیماران را به پایههای بیولوژیکی پیوند میدهند.
کاربرد نظریه انتخاب در حوزههای مختلف
اگر از فصلهای اولیهی کتاب – که به تعریف مفاهیم اولیه مثل رفتار کلی، دنیای کیفی و نیازهای انسان میپردازند – و نیز فصل پایانی که تقریباً فشردهی آموزههای کتاب است بگذریم، باقی کتاب نظریه انتخاب به بررسی کاربردهای این نظریه در حوزههای مختلف میپردازد.
خلاقیت، عشق، ازدواج، تعارضها، اعتماد، آموزش، درس و مدرسه و نیز محیط کار، از جمله موضوعاتی هستند که ویلیام گلاسر در آنها به توصیف کاربردهای نظریه انتخاب پرداخته است.
کتاب گلاسر، یک ضمیمهی پایانی هم دارد که در کتابهای وزین علمی کمتر میبینیم، اما در کتاب نظریه انتخاب، با توجه به توضیحاتی که در معرفی گلاسر ارائه کردیم چندان عجیب نیست.
او در پایان کتاب به معرفی و توضیح و تبلیغ موسسهی آموزشی خود پرداخته و آدرس و شماره تلفن آن را اعلام کرده و حتی توضیح داده که کارمندهای آنجا همه خوشاخلاق هستند و تماس بگیرید و سر بزنید و مواردی مانند اینها.
البته این کار، هیچ ایراد جدی ندارد. اما وقتی این روش را در کنار نام بزرگان معاصر روانشناسی مثبت گرا میگذاریم و مقایسه میکنیم (در کنار استفاده از روش علمی و استناد به مطالعات و تحقیقات که در کارهای گلاسر جایگاه خود را به روایت گزارشهای مطب دادهاند)، بهتر متوجه میشویم که چرا گلاسر، با وجود حرفها و ایدههای ارزشمند و تأثیرگذارش، نتوانست در طول زندگی خود در فهرست نام بزرگان روانشناسی مثبت گرا جایی برای خود دست و پا کند.
توصیهی ما این است که این کتاب را نه به عنوان یک نظریهی علمی در روانشناسی بلکه به عنوان یکی از بهترین کتابهای خودیاری (Self-help) بخوانید و انتظارات خود را از آن، بر همین اساس تعدیل و تنظیم کنید.
البته باز هم تأکید میکنم که این موارد باعث نمیشود از فرصت ارزشمندی که گلاسر در اختیار ما قرار داده و تحلیلهای عمیق و تأثیرگذاری که در عمل، کارکردهای مثبت آن به صورت گسترده تجربه شده است، صرفنظر کنیم.
ارسال مطلب به ایمیل دوستاتون: