قانون مورفی یک زبانزد رایج در فرهنگ غربی است که میگوید «هر خطای ممکن رخ خواهد داد.» این جمله از «ادوارد مورفی»، مهندس نیروی هوایی و محقق «نظریه آشوب» آمریکایی است.
طبق این زبانزد همیشه همه چیزها در بدترین و نامناسبترین زمان به خطا میروند و کارها را لنگ میگذارند. معمولاً هنگامی که شخصی همواره بدشانسی میآورد او را مشمول قانون مورفی مینامند.
جمله «همه چیز ذاتاً دچار خطا و دردسر میشود مگر اینکه برای درستی آن تلاشی شده باشد». قانون مورفی (گاهی با استنباط فیناگل یا قانون سُد در فرهنگ غرب اشتباه میشود) یک مثل معروف در فرهنگ غرب است که در زمان آزمایش واگن موشکی در اواخر دههٔ ۴۰ به وجود آمد.
اصلیترین پیامی که این قانون بیان میکند این است که در هر حالتی که احتمال خراب شدن یا خطا رفتن باشد بیشک روزی این اتفاق میافتد. «اگر راههای متفاوتی برای انجام کاری باشد که یکی از آنها به خرابی یا فاجعه بینجامد، حتماً یک نفر کار را به همان صورت انجام خواهد داد.» که معمولاً به این صورت بیان میشود: «خطای احتمالی رخ خواهد داد.» از نیکلاس اسپارک محقق و نویسندهٔ کتاب «تاریخی از قانون مورفی».
این نامگذاری طعنهآمیز در پی سرگرد ادوارد مورفی است که در مرکز نیروی هوایی ادوارد همراه گروه استَپ روی پروژهٔ MX۹۸۱ کار میکرد. او مدت کوتاهی به عنوان مهندس توسعه در فنون اندازهگیری با دکتر و سرهنگ جان پاول استَپ دوست و همسایهٔ سابقش روی پروژه واگن موشکی (rocket sled) مشارکت میکرد.
نیک اسپارک در پایان کتاب «تاریخی از قانون مورفی» بیان میکند که تفاوت خاطرات بعد از گذشت سالها، اجازه مشخص کردن دقیق شخصی که در طول چندین ماه آزمایش دستگاه جدید اندازهگیری، این عبارت را به شکل مصطلح امروزی آن ابداع کرده نمیدهد، ولی این عبارت در انعکاس جملهای که مورفی پس از شکست دستگاه اندازهگیریش گفته ابداع شده و به تدریج از حالت اولیه آن که در اولین کنفرانس سرهنگ استپ-سریعترین مرد روی زمین-به کار رفت به حالت امروزی درآمده.
آیا قانون مورفی واقعاً درست است؟
این سوال را میتوان در سه سطح مختلف پاسخ داد.
نخستین سطح، برخورد عامهی مردم با این قانون است. کافی است در کوچه و خیابان از افراد مختلف بخواهید که تجربهی خود را از قانون مورفی در زندگیشان بیان کنند. احتمالاً افراد بسیاری را خواهید یافت که مثالها و خاطرات فراوانی در زمینهی درست بودن این قانون دارند.
سطح دوم، برخورد کسانی است که با اصول روانشناسی آشنا هستند. آنها به سرعت میتوانند علتِ رایج شدن قانون مورفی و باور اغلب انسانها به آن را برایتان شرح دهند:
اغلب مصداقهای قانون مورفی که ما در زندگی خود میشناسیم و به خاطر میآوریم، حاصل خطاهای شناختی ذهن ما و بهطور دقیقتر، خطاهای یادآوری در حافظه هستند.
خطاهای بسیار متنوعی در ذهن ما میتوانند به تقویتِ باور به قانون مورفی کمک کنند.مثلاً تمرکز بر آخرین اطلاعات باعث میشود ما نتوانیم نگاه آماری واقعی به رویدادهای بد داشته باشیم و وزن آخرین رویداد نامطلوب، در ذهنمان بیشتر باشد.ضمن اینکه پس از پذیرش قانون مورفی، خطای تأیید خود کمک میکند مصداقهای آن را پررنگتر ببینیم و موارد نقض آن را نادیده بگیریم.
همچنین روانشناسی شناختی این نکته را تأیید میکند که تجربههای همراه با هیجان، در ذهن ما ماندگارتر هستند و بهتر و شفافتر ثبت میشوند (+). بنابراین، خاطرهی روزی که ماشین را شستهاید و باران نیامده، به عنوان یک خاطرهی خنثی، در مقایسه با خاطرهی بارش باران دقیقاً بلافاصله پس از پرداخت قبض کارواش، سریعتر از ذهن پاک میشود و طبیعی است که در طول زمان، مغز ما به انباری از خاطرات نامطلوب (مصداقهای قانون مورفی) تبدیل شود.
اگر کمی با خطاهای شناختی آشنا باشید، به سادگی میتوانید این توضیحات را با نمونهها و مصداقهای بیشتر، کاملتر کنید.
اما سومین سطح برخورد، توجه دقیقتر به مصداقهای قانون مورفی است. کاری کسانی مانند روبرت متیوس و ریچارد رابینسون انجام دادهاند .
برخی از قوانین مورفی
گرچه قانون مورفی نگرشی منفی و بدبینانه نسبتبه جهان را نشان میدهد، ولی مورفی تنها قانون نیست. از زمان محبوبیت قانون مورفی پس از آزمایشهای واگن موشکی در پایگاه نیروی هوایی ادواردز، ناظران زیرک و باهوش نیز قوانین خود را ساخته و ارائه دادهاند.
بعضی از این قوانین در حد خود معروف شدهاند، مانند اصل پیتر (Peter Principle) که براساس آن همهی مردم درنهایت به سطح ناکارآمدی خود خواهند رسید یا تفسیر اوتول (O’Toole) درمورد قانون مورفی که طبق آن مورفی فردی خوشبین بوده است. بهمعنای واقعی کلمه از زمان پیدایش قانون مورفی هزاران قاعده، قانون، اصل و نظر ایجاد شده است. بعضی از آنها بامزهاند، بعضی عاقلهاند و بعضی نیز معمولی هستند. بقیهی آنها نظرات و مشاهداتی قدیمی، آزمونشده و درست هستند:
*مشاهدهٔ اتوره (Etorre’s Observation): همیشه خط دیگر سریعتر حرکت میکند.
*تمایز بارت (Barth’s Distinction): انسانها در جهان دو نوع هستند: کسانی که افراد را به انواع مختلف تقسیم میکنند و کسانی که این کار را انجام نمیدهند.
*قانون آکتون (Acton’s Law): قدرت فاسد میکند، قدرت مطلق کاملا فاسد میکند.
*قانون حماقت (Boob’s Law): همیشه در آخرین محلی که به آن نگاه میکنید، چیزی را که به دنبالش هستید پیدا میکنید.
*قانون سوم کلارک (Clarke’s Third Law): جامعهای را که بهاندازهٔ کافی پیشرفته باشد، نمیتوان از سحروجادو تشخیص داد.
*قانون فرانکلین (Franklin’s Rule): کسی خوشبخت است که هیچ انتظاری ندارد، چون هرگز ناامید نمیشود.
*قانون مسیر پیشروی عیساوی (Issawi’s Law of the Path of Progress): میانبر طولانیترین فاصلهٔ بین دو نقطه است.
*قانون منکن (Mencken’s Law): آنها که میتوانند، عمل میکنند و آنها که نمیتوانند، آموزش میدهند.
*قانون پاتن (Patton’s Law): برنامهای خوب در امروز بهتر از برنامهای عالی در فرداست.
هر یک از این سخنان جنبهای از جهان را توضیح میدهد و آن را بهشکلی قابلفهم (و بامزه) بیان میکند. ولی باوجوداین، قانون مورفی همچنان پدربزرگ تمام قوانین است. چه چیزی در این قانون وجود دارد که زندگی را به این خوبی نشان میدهد؟