دفعه بعد که یک گوشتان را در و دیگری را دروازه میکنید تا برخی از چیزها را نشنوید، در واقع بهانهای خوب در داخل بدن خود دارید. فقط کافی است گناه را به گردن گوش آشیل (!) خود بیندازید؛ نقطه ضعفی که صدالبته ربطی به قهرمان افسانهای یونانیان در حماسه ایلیاد و پاشنه پایش ندارد، بلکه ناشی از شیوه عملی کار مغز در پردازش صدا و حافظه است.
نتایج تحقیق جدیدی که در دانشگاه آیوا انجام شده، نشان میدهد اینکه ما چقدر خوب چیزی را به یاد میآوریم، بستگی به این دارد که آیا آن را دیدهایم، شنیدهایم یا لمس کردهایم. نتایج این تحقیق در نشریه پلاس وان منتشر شده است.
امی پرومبا، استادیار روانشناسی و عصب شناسی و دانشجوی تحصیلات تکمیلی او به نام جیمز بیگلو از 100 دانشجوی کارشناسی خواستند تا در دو آزمایش وابسته به هم شرکت کنند. در آزمایش اول، دانشجویان به صداها گوش دادند، به تصاویر نگاه کردند و اجسام را در دست نگه داشتند. با فاصله 1 تا 32 ثانیه از آنها پرسیده شد که آیا محرکهای گوناگون شبیه به اصلیها بودند یا با آنها فرق داشتند. در آزمایش بعدی، از شرکت کنندگان خواسته شد تا صداها، تصاویر و اشیاء را بعد از یک ساعت، یک روز، و سپس یک هفته به یاد بیاورند. در هر دو مورد، حافظه شنوایی با اختلاف زیادی بعد از حافظه بینایی و لامسه که تقریبا در یک سطح بودند، قرار گرفت. هر چه فاصله زمانی طولانیتر میشد، تفاوت عملکرد بین آنها نیز بیشتر میشد. یعنی حافظه شنوایی نسبت به حافظه بینایی و لامسه، بیشتر و بیشتر عقب میافتاد.
پورمبا می گوید: «حافظه شنیداری ما آنقدری که فکر می کردیم، قوی نیست. تصور مردم بر این است که در جمع کردن همه حسها بسیار خوب عمل میکنیم، اما این ازمایش نشان داد که حافظه لامسه و بینایی به راحتی از حافظه شنوایی پیشی میگیرند».
این نتایج همچنین نشان میدهند که مغز، حافظههای بینایی و لامسه را در فرایندهایی مشابه هم پردازش می کند، ولی حافظه شنوایی به نحوی متفاوت پردازش میشود. بیگلو می گوید از آنجایی که حافظه شنوایی میمونها و شمپازهها نیز ضعیفتر از حافظه لامسه و بینایی انها است، این نتایج میتوانند کاربردهای دیگری هم در درک تکامل مغز انسان داشته باشند.
مرا ببین، مرا احساس کن
در حال حاضر، این تحقیق کاربردهای بالقوهای برای آموختن و یاد گرفتن دارد. جان بلک از دانشکده توسعه انسانی کالج معلمان دانشگاه کلمبیا می گوید: «این یافتهها اهمیت یادگیری چند حسی را تقویت میکند، و نشان میدهد که لامسه میتواند بسیار مهم باشد».
فناوریهای جاری که اجزای چند حسی را ترکیب میکنند (مانند آیپدها، تبلتها و ایبوکها) مستلزم این هستند که دانشجویان انگشتانشان را بر روی صفحه تماس داده وحرکت دهند تا به ویدئو، صداها و متن اضافی دسترسی داشته باشند. این خود میتواند پردازش چند حسی را امکان پذیر سازد. بلک میافزاید: «این به معنی کم اهمیت جلوه دادن حس شنوایی نیست، بلکه تاکیدی بر این است که نباید جنبههای دیگر را فراموش کنیم. ما به همه حواسمان نیاز داریم».
یک کارشناس ناتوانیهای یادگیری در نیویورک به نام جانت برین، میگوید که این تحقیق بار دیگر به ما یادآور میشود که ما به ترکیبی از همه حواس نیاز داریم.
فناوری میتواند کمک کند
جانت برین هم مانند بلک متوجه شده که فناوری امکانات متعددی را برای یادگیری چند حسی فراهم میکند. او میگوید که ویدئوها و گرافیکهای کامپیوتری تعاملی که چند حس را با هم ترکیب میکنند، میتوانند اشارههای بصری را قویتر کنند و حافظه بینایی را بهبود بخشند و همچنین میتوانند محدوده توجه را افزایش دهند. به عبارت دیگر، هر چه شیوههای قرار گرفتن شما در معرض مواد آموزشی و تعاملتان با انها بیشتر شود، احتمال بیشتری وجود خواهد داشت که بتوانید آن را به یاد بیاورید.
و اگر هم یک مثال عملی میخواهید تا دریابید که وقتی مغز فقط از یک حس برای آموختن استفاده میکند (در مقایسه با موارد دیگر که از چند حس برای آموختن بهره میبرد) چه رخ میدهد، کافی است شیوه پیش از این فراگیر آموزش زبانهای خارجی به شیوه صرفا صوتی را در نظر بگیرید . یک دلیل برای موفقیت استفاده تلفیقی از حواس، این بود که ازمایشگاههای زبان که مراکز این شیوه آموزشی بودند، یک نوع خلاء شنیداری ایجاد میکردند، و دانشاموزان حاضر در آنها ساعت ها زمان صرف میکردند تا به فایلهای صوتی و جملات سرمشق تمرینی گوش دهند. در این مراکز تاکید چندانی بر ارتباط بین کلمات شنیده شده و اشیایی که میتوانستند به کلمات و جملات شنیده شده در سرمشقها معنی ببخشند (مثل در دست گرفتن یک سیب، وقتی قرار بود کلمه میوه به دانش آموز آموخته شود) دیده نمیشد.
به گفته پرومبا و بیگلو، شاید این ضربالمثل چینی حسن ختام خوبی برای این پژوهش باشد:
«میشنوم و فراموش میکنم؛ میبینم و به خاطر میسپارم».
ارسال مطلب به ایمیل دوستاتون: