«میدانم نمرهی بدی در این امتحان خواهم گرفت... برای همین حتی تلاش نمیکنم پاسخ سوالات را به درستی بنویسم!»
برتا دختری شاد و خوشحال است، اما امان از روزی که میخواهد امتحان بدهد!
کلمهی امتحان برای او یعنی «اصلاً من توانایی حل کردن این سوالات را ندارم.»
«هر وقت کلمهی امتحان را میبینم یا میشنوم، موهای تنم سیخ میشود، صورتم مثل لبو سرخ میشود، بدنم عرق میکند، معدهام درد میگیرد و پاهایم شروع میکنند به لرزیدن میکنند. نکند همهی سوالها را اشتباه پاسخ بدهم! نکند هیچ کدام را درست ننویسم!»
اضطراب امتحان مسئلهای است که گاهی افراد در زندگی تجربه میکنند. ترس از «نمیتوانم» یا «چه میشود اگر نتوانم؟» اعتماد به نفس را ضعیف میکند.
در این کتاب، معلم برتا به کمکش میآید و او را به عضویت در «انجمن دوستداران امتحان» دعوت میکند. او به برتا کمک میکند تا امتحان را به عنوان فرصتی برای سنجش آموختههایش ببیند و فکر کند: «اگر من تلاش کنم حتماً استرس نخواهم داشت.»
او دوازده کلید طلایی برای موفقیت در امتحان را به برتا معرفی میکند و از برتا میخواهد از قسمت «انتخاب میکنم» مغزش به جای قسمت «مجبورم» استفاده کند. حالا برتا موقع امتحان دادن، آرام و متمرکز میماند و از این موضوع خیلی خوشحال است.