خورموج یکی از شهرهای استان بوشهر و مرکز شهرستان دشتی است.
جغرافیا
شهر خورموج در ۹۰ کیلومتری جنوب شرق بندر بوشهر و در میانه استان بوشهر قرار دارد و مرکز شهرستان دشتی است. ارتفاع خورموج از سطح دریا ۶۰ متر و وسعت آن ۷۹۷ هکتار میباشد. آب و هوای آن گرم و خشک میباشد که حداقل و حداکثر دما در طول سال از ۳- تا ۵۴ درجه متغیر است. میزان بارندگی بین ۲۰۰ تا ۲۸۵ میلیمتر متفاوت است.
خورموج در طول جغرافیایی ۵۱درجه ۲۳دقیقه شمالی و عرض جغرافیایی آن ۲۸درجه ۳۹دقیقه شرقی است.
مردمشناسی
مردم آن به زبان فارسی جنوبی و گویش دشتی خورموجی صحبت میکنند.
بر اساس آمار سرشماری رسمی سال ۱۳۹۰ جمعیت این شهر ۳۴٬۹۴۴ نفر (۸۷۷۷ خانوار) میباشد. و در سال ۱۳۸۵ جمعیت آن ۳۱٬۶۶۷ نفر بودهاست.
تاریخچه
خورموج یکی از مهمترین مراکز منطقه تاریخی، فرهنگی و قومی دشتی قدیم است. محل اسکان اهالی قدیم در نخلستانها و در کنار باغات، واقع در غرب خورموج کنونی (غرب جاده بوشهر کنگان) بوده که بر اساس شنیدهها، در آنجا دو مسجد بوده که موقعیت نسبی آن مشخص است و آثاری از آن دو موجود نمیباشد. یکی از آنها در شمال غرب گلزار شهدا و در قطعه زمینی تحت عنوان «نیمخر» که بعضاً آن قطعه زمین را زمین مسجدی یاد میکنند و مسجد دیگر کمی پایینتر از آن در محل باغ انجیر و تل بسیار کوچک و کم ارتفاعی که آن قطعه را تحت نام «تل مسجدی» خطاب مینمایند که آثار کرسی و پی آن تقریباً موجود میباشد.
این شهر از لحاظ مذهبی و فرهنگی پیشینه طولانی در منطقه دشتی دارد.
قدمت این شهر به قبل از اسلام برمیگردد و وجود آثار و ابنیه تاریخی در این شهر حکایت از قدمت باستانی آن دارد.
آثار باستانی
-مسجد جامع خورموج که در کنار قلعه اصلی محمدخان دشتی محل اسکان قدمای خورموج قرار دارد.
مسجد جامع خورموج در سال ۱۲۷۵ قمری (اوایل دوره ناصری) توسط ملا عبدالرضا امیری احداث که از آن زمان تا کنون طی دو مرحله تجدید بنا و توسعه داده شده و مهدیه ای هم در سه طبقه به آن الحاق گردیدهاست.
تاریخ ساخت و نام مؤسس مسجد از قطعه شعری که توسط محمدخان دشتی سروده شده و در دیوان محمدخان دشتی چاپ بمبئی به چاپ رسیده که این شعر به قرار زیر است:
گشت این مسجد عالی چو بنا
از پی سجده و تسبیح و دعا
هاتفی تهنیتِ تاریخش
گفت «مولاء من العبدرضا»
که عبارت درون گیومه مصراع دوم از بیت دوم شعر به نام ملاعبدالرضا اشاره مینماید و بر اساس حروف ابجد سال ساخت آن ۱۲۷۵ ه.ق برداشت میشود.
-حسینه میرزا از بناهای دوره ناصری است که در سال ۱۳۰۵ه.ق توسط میرزا اسدالله مباشر دشتی ساخته شدهاست این مکان دارای سه ایوان است که یکی تابستانی، یکی زمستانی و دیگری مخصوص خانمها است که دور تا دور حسینیه را فرا گرفتهاست.
-بارگاه میر ارم بن سام بن نوح
-باقیماندههای شهر باستانی خورموج
-قلعه محمدخان دشتی
-آتشکده خورموج
-قلعه دختر
-عمارت شیرینه
وجه تسمیه
در وجه تسمیه این شهر سه نظر نزدیک به هم گفته شده یکی اینکه چون نور خورشید در دشت آن با طلوع از کوهی بلند درخشش خاص دارد و موج میزند؛ از این نظر نام این منطقه خورموج شدهاست. دوم اینکه به نظر میرسد نام خورموج مناسبتی با نامهای ساسانی داشته و از از نام هرمز مشتقشده باشد که بعدها تبدیل به هرموز؛ هرموج و خورموج شدهاست و امروز خورموج مینویسند. به معنای خورشید در بلندای تابیده بر دشت.
سوم اینکه قدیمیترین کتاب جغرافیایی که به زبان فارسی نو آغازین بر جای مانده، کتابی است با عنوان حدودالعالم من المغرب الی المشرق از مؤلفی ناشناس که آن را در سال (۳۷۲ هجری قمری - ۹۸۱ میلادی) تألیف کردهاست. در این کتاب در ذیل نواحی آباد و پررونق جنوب غربی ایران امروز ـ خصوصاً ناحیه سیراف و اطراف دشتی ـ از شهری به نام خرمک نامبرده شدهاست. (حدودالعالم…، ص ۳۷۴) خرمک را میتوان، بر خورموج امروزی منطبق دانست و احتمال داد که در قرون دوم تا چهارم اسلامی و شاید در دوران باستان، خورموج امروزی را خرمک مینامیدهاند که معرب آن نیز خرمق بودهاست. در ریشهیابی واژگانی، خُرمُک کلمهای است که از دو جزء خر+مک تشکیل شدهاست که جزء نخست -خُر-، از ریشهٔ اوستانی به معنی خوردن است و همراه با -مو- به معنی خوردنی یا هر چیز قابل خوردن میباشد؛ و -ک- برای تصغیر است. در نتیجه به مکانی اطلاق میشده که دارای محصولات زراعی و مواد غذایی فراوان و علیالخصوص خرما بودهاست. همچنین -مُک- به معنی پوشاندن است. یعنی منطقه یا محل پوشیده شده از خوردنیها (خرما) بودهاست. همچنین مُک خود شکل تحریف شده از واژهای فارسی میانه (پهلوی) برای درخت خرما (نخل) میباشد که هماکنون نیز در منطقهٔ جنوب و غرب کشور و به ویژه مناطق شمال غرب خلیج فارس و حوزهٔ استان بوشهر تقریباً با همین تلفظ و درست به همین معنی رواج داشته و هنوز یک واژهٔ زنده است. واژهٔ مک در متون پهلوی را احتمالاً یک واژهٔ بازمانده از زبان ایلامی دانستهاند. اما واژهٔ پهلوی مک میتواند بازماندهٔ واژهٔ فارسی باستان به معنی گل میخ و میخ باشد؛ که شکل ظاهری درخت نخل و شباهت آن با یک میخ تزیینی میتواند مؤید صحت این برداشت باشد. در نتیجه به معنی -خوردنی و رویشگاه خرما- است. درخت نخل (خرما) یک درخت گرمسیری و بنابراین جنوبی بوده و از راه جنوب غرب کشور و منطقهٔ بینالنهرین وارد ایران گردیده و عنوان شناخته شدهٔ درخت آسوریک نیز میتواند تصدیق کنندهٔ این ادعا باشد. در این احتمال واژهٔ خرمک نهایتاً به معنی خوردنی درخت مخ یعنی خرما بودهاست.