اولین معما های معروف در بابل مطح شدند! امروزه حل معما می تواند قابلیت های افراد را در برابر دوستان و آشنایان نشان دهد. معما ها علاوه بر اینکه جالب هستند، فواید زیادی برای سلامتی دارند؛ به کودکان در بهتر صحبت کردن، کمک می کنند و خطر ابتلا به زوال عقل در سالمندان را کاهش می دهند.
الف) کدام درب امن است؟
یک روز صبح مری کوچولو در یک قلعه در کاستاریکا به دام افتاد. در این قلعه 4 درب وجود داشت، اما تنها یک درب راه خروج به بیرون بود. هر کدام از این درب ها به جایی باز می شوند؛
-درب اول به گدازه های ذوب باز می شود
-درب دوم به اتاق یک دلقک قاتل باز می شود که هر کس وارد این اتاق شود، را می کشد
-درب سوم به یک اتاق یخ زده باز می شود که سریع بسته شده و دیگر باز نمی شود
-درب چهارم به اتاقی باز می شود که در آن یک پلیس، هر مرد و زنی که وارد اتاق شوند را می کشد
ب) برج ایفل
گای د موپاسنت از برج ایفل متنفر بود. بنابراین هر روز جایی را برای خوردن ناهار انتخاب می کرد که هیچ دیدی به برج نداشته باشد.
او در کجا ناهار می خورد؟
پ) قتل در سونا
4 نفر همیشه در سونا با هم ملاقات می کنند؛ جک، یک موسیقیدان است که یک آی پاد برای گوش دادن به موسقی همراه خود دارد، استیو، یک بانکدار است که همیشه یک بطری آب همراه خود می آورد و پاتریک و مایکل که هر دو وکیل هستند و همیشه پرونده هایی را برای مطالعه با خود می آورند.
یک روز که همه به سونا آمدند، پاتریک را دیدند که کشته شده، او به وسیله ی یک شی تیز به قتل رسیده بود. پلیس بلافاصله وارد ماجرا شد و تحقیقات را انجام داد، اما آنها مدرکی پیدا نکردند.
چطور چنین چیزی اتفاق افتاده است؟
ت) زن عصبانی
پیت به همسرش گفت که تا ساعت 8 به خانه می آید اما او ساعت 8:05 به خانه رسید. آنها هیچ برنامه خاصی ندارند، اما همسرش به خاطر دیر آمدن از دست او عصبانی است.
چرا او خیلی عصبانی شد؟
ث) یک مجسمه شکسته
جان تنها در خانه نشسته بود که صدای شکستن چیزی از اتاق همسرش به گوش رسید، وقتی که او وارد شد، دید که مجسمه ی مورد علاقه اش شکسته شده و در همان لحظه کسی از اتاق خارج شده و پا به فرار گذاشت.
جان سعی کرد که فرد فراری را پیدا کند، اما در خیابان به دلیل هوای سرد، شیشه های عینک او بخار گرفت و غریبه از دستش فرار کرد.
جان این داستان را برای یک پلیس تعریف کرد، اما تحقیقی در این زمینه صورت نگرفت و پلیس از او خواست که به دروغ خود اعتراف کند و بگوید که مجسمه را شکسته است.
آیا داستان جان دروغ بود؟
جواب الف : درب چهارم، پلیس مرد ها و زن ها را می کشد اما مری هنوز یک دختر بچه است.
جواب ب : او ناهار را در رستورانی که در کنار برج ایفل ساخته شده، می خورد.
جواب پ : پاتریک توسط استیو کشته شده است. استیو در بطری خود یخ آورده بود که با آن پاتریک را کشته و بعد هم یخ ها آب شده و مدرک جرم از بین رفته است.
جواب ت : پیت قرار بود ساعت 8 شب خانه باشد اما او ساعت 8:05 دقیقه صبح روز بعد به خانه رسیده بود.
جواب ث : بله. زمانی که فردی از یک جای گرم به یک جای سرد برود، شیشه های عینک بخار نمی گیرند. او فقط می ترسید به همسرش بگوید که مجسمه مورد علاقه اش شکسته شده است.
ارسال مطلب به ایمیل دوستاتون: