شهید آیت الله صدوقی از یاران صدیق و باوفا و سی ساله امام امت بود او یار امام و یاور ملت محروم بودکه بحق در عمل نشان داده بود.
شهید آیت الله صدوقی از یاران صدیق و باوفا و سیساله امام امت بود او یار امام و یاور ملت محروم بودکه بحق در عمل نشان داده بود وی نمونهای از امام امت بودکه بدون تردید همه خصائل اخلاقی و روحی و ابعاد حضرت امام وانبیاء و صلحاء در وی جمع و خلاصه شده بود او مردی از سلاله پاک تشیع علوی و ادامه دهنده راه حضرت علی( ع) وحسن (ع) و حسین (ع) و ائمه بود شهید صدوقی عابدی مخلص و زاهدی بیریا بود از کار شبانهروزی و در خدمت مردم بودن هیچ احساس خستگی نمیکرد و مقاوم بود .
زندگی نامه شهید آیت الله شیخ محمد صدوقی از زبان خود ایشان
بنده محمد صدوقی در سال ۱۳۲۷ هجری قمری در خانوادهای روحانی در یزد متولد شدم پدرم مرحوم آقامیرزا ابوطالب یکی از روحانیون معروف این استان بود .
پدرم ، فرزند مرحوم میرزا محمد رضا کرمانشاهی یکی از علما و بزرگ این استان بود و ایشان هم فرزند آخوند ملا محمد مهدی کرمانشاهی بودند.
سال ورود آخوند ملا محمد مهدی به یزد ، روشن نیست چرا که ایشان بوسیله فتحعلی شاه از کرمانشاه به یزد تبعید شدند .
تنها مدرکی که ما برای صدوقی بودن داریم و اینکه از نوادههای مرحوم صدوق بزرگ میباشیم همان لوح تاریخی جد بزرگ و جد دوم ماست .
که در لوح قبرشان این جمله هست الذی کان بالصدق نطوق کیف و هو من نسل الصدوق کسی که به صدق و راستگوئی سخن گفت چگونه چنین نباشد و حال آنکه او از نسل صدوق میباشد . و به این جهت نیز شهرت ما صدوقی میباشد .
مهاجرت به اصفهان
در سال ۱۳۴۸ قمری ، برای ادامه تحصیلات به اصفهان رفتم و رد مدرسه چهار باغ که حالا مدرسه امام صادق (ع) نام دارد مشغول تحصیل بودیم و پیشرفتمان هم خیلی خوب بود ، که متأسفانه یک زمستان بسیار سردی پیش آمد و توقف برای ما خیلی سخت شد . شاید متجاوز از بیست روز برف سنگین آمد و کسب و کار و تقریباً همه چیز از دست مردم گرفته شد .
هر روز صبح دنبال ذغال و چوب میرفتیم و ظهر دست خالی برمیگشتیم تا اینکه مرحوم سید علی نجف آبادی یک روز وارد مدرسه چهار باغ شد و دید که همه طلبهها دچار کمبود سوخت هستند و بعد دستور داد تا یکی از چنارهای بزرگ مدرسه را بیاندازند و بین طلبهها تقسیم کنند .
پس ازمدتی که خیلی به سختی گذشت از طریق قمشه وآباده بطرف یزد حرکت کردیم و این سفر قریب ۲۹ روز طول کشید وبالاخره با هرزحمتی که بود خودمان را به یزد رساندیم .
سفر به قم
یکسال بعد یعنی در سال ۱۳۴۹ قمری برای ادامه تحصیلات با خانواده بطرف قم رفتیم و اقامت ما در شهر قم ۲۱ سال بطول انجامید مرحوم شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس و مدیر حوزه علمیه قم وقتی که در قم ما را شناختند مورد لطف و محبت خود قرار دادند و کم کم کار بجائی رسید که رفتن خدمت ایشان برای بنده مثل واجبات بود و بعضی ازگرفتاریها که برای طلاب پیش میآمد ، خدمتشان عرض میکردم و ایشان هم کمکهائی توسط بنده به اهل علم نمودند پیشرفت ما در تحصلات خیلی خوب بود تا اینکه در سال ۱۳۵۵ قمری آیت الله حائری از دار دنیا رفتند . بعد از درگذشت ایشان در اثر فشار پهلوی که میخواست همه اهل علم را از لباس روحانی خارج کند اوضاع بر اهل علم خیلی سخت شد که بعداً توسلاتی از اهل علم شد و خیلی مؤثر افتاد .
تحصیل درآن دوره خیلی سخت بود بجهت اینکه در آن زمان قم مرجعی نداشت چرا که مرجع تقلید مرحوم آسید ابوالحسن اصفهانی بودند که ایشان هم در نجف اقامت داشتند .
آقایان مرحوم آیت الله حجت این سه سرپرستی حوزه را داشتند و خیلی هم زحمت کشیدند تا وقتیکه مرحوم آیتالله بروجردی بعلت کسالت در بیمارستان فیروزآبادی بستری شدند و درهمین خلال بعضی از اهل قم و مدرسین بفکر افتادند که ایشان را به قم بیاوردند و به همین خاطر نامههائی ازقم بخدمتشان ارسال شد و اشخاصی بنمایندگی از روحانیت با ایشان ملاقات کردند .بنده هم به اتفاق داماد آقای صدر به بیمارستان رفتیم و بعد همراه مرحوم آیت الله بروجردی به قم آمدیم ، عمده سعی و کوشش برای آمدن آقای بروجردی به قم از ناحیه حضرت آیت الله العظمی امام خمینی بود و ایشان خیلی اصرار داشتند که اینکار انجام بشود .
اقامت در یزد
در سال ۱۳۳۰ شمسی که برای انجام کاری به یزد آمدم ، مرحوم حاج آقا وزیری ، از روحانیون سرشناس یزد پیشنهاد ماندن ما را داد و در این باره خیلی سعی و کوشش نمود و تلگرافاتی هم به قم شد . آقایان هم با اینکه در پاسخ تلگراف نوشته بودند که ماندن من درقم ضرورتش بیشتر است مع الوصف پذیرفتند و ما برای همیشه وارد یزد شدیم .
در اینجا که ماندنی شدیم در کنار درس و بحث بعضی از کارها را شروع کردیم از جمله تعمیر مدارس مدرسه خان خیلی خراب بود و مدرسه عبدالرحیم خان هم مرکز زباله بازار شده بود و مسجد روضه محمدیه را هم تعمیر نمودیم و خلاصه اینکه کارهائی را که مربوط به روحانیت میشود شروع کردیم
آشنایی با امام خمینی (ره)
در آن وقت امام خمینی یکی از مدرسین خیلی مبرز حوزه بودند که همه ایشان را بعنوان اینکه یک مرد فوق العاده است میشناختند تدریسشان هم خیلی بالا گرفت و با اینکه آقایان مراجع هم بودند ولی تدریس ایشان در قم اولویت پیدا کرد یادم هست که امام خمینی در مسجد سلماسی نزدیک محله یخچال قاضی ، تدریس میکردند و مسجد تقریباً پر میشد و ایشان یک آقای معروفی مشتهر به فلسفه و عرفان فقه و اصول و استاداول شناخته میشدند .
بنده در سال ۱۳۴۹ قمری که وارد قم شدم ، دوسه روز پس از ورود ، با امام خمینی آشنا شدم و کمکم آشنائی ما بالا گرفت وبه رفاقت کشید و گاه در تمام مدت شبانهروزی با ایشان بودم و نمیشد مدت طولانی که در قم بودیم ، انس ما عمده با ایشان بود ونمیشد هفتهای بگذرد و دوسه جلسه در خدمتشان نباشم و یادم نمیرود که یک ماه رمضان حدیث طیرمشوی از کتاب عبقات را و دوره این کتاب را در شب نشینیها ئی که با ایشان و چند تن دیگر از دوستان داشتیم از اول تا آخر مفصلاً خوانده شد.
از جمله کسانی که برای آمدن من به یزد سفارش زیاد کردآقای خمینی بودند.
مبارزه تحت رهبری امام (ره)
سال ۱۳۴۱شمسی که قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی شروع شد . من با امام خمینی تماس مستقیم داشتیم و خیلیها اینجا رفت و آمد میکردند و مدیریت جمع کردن آقایان روحانیون و تلگراف کردن راجع به این انجمنها تقریباً زیر نظر بنده بود . مجالس فوق العاده هم و تقریباً هر روز و شب یک اجتماع روحانی تشکیل میشد و الحمدلله در اثر سعی و کوشش و فشار آقای خمینی دولت مجبور شد که این پیشنهاد را لغو کند . بعد از اینکه این قضیه تمام شد قضیه آن شش ماده پیش آمد که ازطرف شاه پیشنهاد شده بود و همه دیدند که این بدتر از آن قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی است و کسی هم که از اول با آن مخالفت کرد آقای خمینی بود بعضی ازآقایان هم از اول حاضر به همکاری نبودند ولی کم کم کار به جائی رسید که آنها هم مجبور شدند و گوشه کنار تلگرافهائی میزدند و اعلامیههائی صادر گردید در آن موقع از طرف ساواک یک کسی پیش من آمد و گفت که مأمور مراقب شما هستم . شما چه نقشی دارید ؟ ما هم علناً نقش خود را گفتیم و کارهائی را هم که انجام داده بودیم گفتیم و اطلاعیهها و تلگرافات را همه را نشانش دادیم و گفتیم که در این جا تا آخر هم هستیم ، هراقدامی که قرار است از طرف ساواک نسبت به ما بشود زود انجام بدهید ولی چون بهانه صحیحی نداشتند نتوانستند ما را تعقیب کنند .
خدمتگزار شهید میگویند :
در حدود ۱۰ سال است که بنده خدمت ایشان بودم واقعاً فردی غمخوار برای ملت به نظر میرسید بله ایشان تا ۵-۶ سال قبل که حالشان مساعدتر بود سعی مینمودند و علاقه داشتند که کارهای مردم را خود مستقیماً انجام دهند وبا مردم روبرو شوند ولی از ۵-۶ سال به این طرف که نسبتاً حالت ضعفی پیدا کردند قرار شد دفتر باز کنند و کارها که سنگین شد به آنجا رجوع شود و سپس مسئول دفتر با ایشان در تماس دائم باشند و مسائل و مشکلات مردم را حل نمایند تا اینکه مسئله انقلاب پیش آمد و در سال ۵۷ که چهلم تبریزیها در یزد گرفتهشد و ایشان از آن به بعد و هر شب درمسجد حظیره و پس از اقامه نماز صحبت میکردند و مردم هم سراپا گوش و آماده برای همه چیز میآمدند و از بیانات ایشان بر علیه رژیم منفور پهلوی استفاده میکردند و اکثر شبها مردم خبر میآوردند که ساواک میگیرد و میبندد و تبعید میکند و چنین و چنان میکند و ایشان میفرمودند من برای همه کار آمادگی دارم و لباسهای مراآماده کنید که اگر قرار است من تبعید شوم بروم و در این ایام مرتب جوانهای پرشور و انقلابی و مسلمان یزد هر شب با وسایل مختلف از قبیل سنگ و چوب و شیشه بنزین میآمدند و میرفتند پشت بام حضرت آیت الله و تا صبح آمادگی هر گونه دفاع در مقابل حمله خون آشامان یزیدی را داشتند .
ایشان عادت داشتند هر شب بعد از نماز شب که نزدیک اذان صبح بود پیاده میرفتند تا مسجد حظیره برای اقامه نماز و پس از نماز صبح پیاده برمیگشتند منزل که این اواخر منهم سعی کردم بدنبال ایشان بروم و هنگامیکه از مسجد به منزل برمیگشتند شروع به خواندن دعا و قرآن میکردند و اگر خیلی خسته بودند یکی دو ساعت میخوابیدند.
فرازهایی از سخنان مقام معظم رهبری درخصوص شهید محراب
درباره مرحوم آیت الله شهید صدوقی گفتنی بسیاراست وفضایل اخلاقی و معنوی و روحی و فکری ایشان شایسته آن هست که دربارهاش ساعتهای متوالی بحث شود و من یک نفر هم برای بیان همه ابعاد شخصیت ایشان کافی نیستم بلکه باید از مجموعه دوستان و آشنایان قدیمی ایشان سخنانی درباره ایشان شنید تا بتوان چهرهای از آن بزرگوار ترسیم کرد .
و اما آنچه که من در مورد ایشان در طول چند سال آشنائی خودم میدانم این است که این بزرگوار از کسانی بود که در انقلاب بزرگ اسلامی ما نقش قابل توجهای داشت و دخالت و علاقمندی ایشان به فعالیتهای انقلاب بیشتر اززمانی اوج گرفت که قضایای بعد از شهادت مرحوم آیت الله سید مصطفی خمینی در ایران آغاز شده بود .
همانطور که میدانید در چهلم شهدای تبریز در یزد در مسجد ایشان یک مجلس بزرگی به رهبری و هدایت ایشان تشکیل شد . خود آن جلسه و پیامدهای آن جلسه هم یه یکی دیگر از مقاطع حساس و برانگیزاننده انقلاب بزرگ اسلامی بود .
در طول یکی دو سال قبل از پیروزی انقلاب مرحوم آیت الله صدوقی محوری بود برای بیشتر فعالیتهای نه فقط یزد بلکه سراسر کشور و این بخاطر این بود که آیت الله صدوقی شخصیت عینی روحانی محترم و معتبری بود.
از خاطراتی که از ایشان دارم اینکه در ۱۳ محرم سال ۱۳۵۷ بود که چون شایع شده بود در مسجد حظیره اسلحه هست از طرف رژیم منفور سابق آمدند و درب مسجد را بستند حضرت آیت الله شهید صدوقی اول تأمل کردند وبعد گفتند اینطور هم که نمیشود که درب مسجد بسته باشد وهیچکس به مسجد نرود و خودشان بلند شدند با عدهای دیگر از دوستان و مردم و رفتند بطرف مسجد و تا که رسیدند به مسجد به مأمورین ساواک و شهربانی و خلاصه عمال رژیم جنایتکار فرمودند درب مسجد را چرا میبندید و سینه راباز کردند و رفتند جلو و گفتند ، اگر کاری دارید من آمادهام بزنید به مردم چکار دارید و این یزیدیان چون آن ابهت و عظمت را درچهره آن شهید بزرگوار دیدند اصلاً دیگر نتوانستند عرض اندامی بکنند وفقط یکی دو تیر هوائی شلیک کردند .
کارهای عام المنفعه آن شهید بزرگوار
۱) تأسیس حوزههای علمیه شهرهای بم تاکستان و شهر کرد.
۲) احداث کتابخانه در مسجد حظیره
۳) تأسیس دفتر تبلیغات اسلامی در یزد و صندوق قرض الحسنه حضرت ولیعصر (عج)
۴) احداث صندوق خیریه امام رضا (ع) در جهت دادن مقرری و رسیدگی به امور رفاهی افراد بیسرپرست و یتیم .
۵) احداث خانههای رایگان برای اسکان جنگزدگان در محله تخت استاد و خواجه خضر.
۶)خدمات پزشکی و درمانی:
▪ احداث بیمارستان سیدالشهداء(ع) با کلیه تجهیزات پیشرفته
▪ تأسیس درمانگاههای زارچ و حیدرآباد و مشتاق.
▪ تأسیس بیمارستان سوانح سوختگی آیت الله صدوقی و مرکز تحقیقات اعصاب و روان .
۷) کمک و خدمات شهید و حضور مستمر آن بزرگوار در بروز زلزله شهرهای طبس کرمان و مشهد .
۸) آثار دینی و عمرانی:
الف) احداث مسجد حظیره که این مکان پایگاه مهم انقلاب اسلامی در جریان مبارزات ملت مسلمان یزد بشمار میرفت و هم اکنون پایگاه امت مسلمان میباشد .
ب) مسجد ملااسماعیل که محل برقراری نمازهای جمعه و مکان شهادت آن بزرگوار بوده است به همت ایشان احداث شده است .
ج) احداث مساجد طهماسب صاحب الزمان (عج) ولی عصر اتابکی قندهاری ابوالفضل سرجمع و دهها بنای دیگر
چگونگی شهادت شهید محراب از زبان نزدیکان به آن شهید
آثار شهادت را بنده از روز دوشنبه در ایشان میدیدم اینطور که در بین دعاهایشان که میخواندند مرتب میشنیدم که میفرمودند خدایا شهادت را نصیب من بگردان و از این فیض مرا محروم نگردان البته با این خدماتی که ایشان به اسلام کردند شهادت برای ایشان خیلی بجا بود ولی فعلاً زود بود وجود ایشان برای انقلاب خیلی ضروری بود ولی خدا لعنت کند دشمنان اسلام را که کسانی را چون قاتل ملعون روسیاه تحریک کردند و اینطور باعث شهادت ایشان شد وایشان دو هفتهای بود که البته در یزد بودند و برای نماز جمعه حتی المقدور خودشان میرفتند ولی این دو هفته گذشته بعلت ضعف که داشتند نرفته بودند ولی جمعه دهم ماه مبارک رمضان را میخواستند خودشان بروند که حتی از قرآن هم استخاره کردند خوب آمد که دیگر عازم شدند که بروند و حدود ساعت ۵/۱۱ بود که ازخواب بیدار شدند و رفتند برای غسل جمعه و پس از آن سریعاً به مسجد رفته بودند خلاصه خودم را به مسجد رساندم و پس از اقامه نماز و خطبهها من تقریباً چند متری بیشتر با محل انفجار فاصله نداشتم و از جا بلند شدیم که ایشان از جلویم رد بشوند و بدنبالشان برویم تا پای ماشین که یکدفعه دیدم صدای آخی از ایشان بلند شد و گفتند آخ ولم کن و بلافاصله صدای انفجاری بگوش رسیدکه تقریباً همزمانبود و ناگهان دیدم بله جنازه ایشان را مردم میبرند و پیراهن و لباس ایشان کاملاً غرق بخون شده و اصلاً دیگر چیزی نفهمیدم و اینجا بود که فکر کردم آن منافق ازخدا بیخبر هم یکی از افراد نمازگزار بوده که بعد فهمیدم که این جنایت را همین روسیاه ملعون انجام داده است من هم شروع کردم به سرو سینه زدم و بیتابی میکردم در این حین مرا بردند دفتر آیت الله صدوقی و من دیگر تا شب هیچ چیزنفهمیدم و حالت گیجی به من دست داده بود که بعد آقازاده شهید بزرگوار یعنی حاج آقا شیخ محمد علی آمدند و من ایشان را بوسیدم سپس جنازه شهید را از بیمارستان افشار آوردند و آقایان حجج اسلام جناب آقای راشد و انوری جنازه را با نوار چسب و دیگر چیزها بستند یک غسل جبیره دادند و بعد تیمم دادند تا ساعت ۶ صبح فردا یعنی شنبه که برای تشییع و دفن آماده شده بود .
بخشی از پیام حضرت امام خمینی (ره) به مناسبت شهادت آیت الله صدوقی
انا لله وانا الیه راجعون طبع یک انقلاب فداکاری است . لازمه یک انقلاب شهادت و مهیا بودن برای شهادت است.
صدوقی عزیز رضوان الله علیه شهید بزرگی که در تمام صحنههای انقلاب حضور داشت و یار و مددکار گرفتاران و مستمندان بود ووقت عزیزش صرف در راه پیروزی اسلام و رفع مشکلات انقلاب میشد وبرای خدمت به خلق و انقلاب سر از پا نمیشناخت.
اینجانب دوستی عزیز که بیش از ۳۰ سال با او آشنا و روحیات عظیمش را از نزدیک درک کردم از دست دادم و اسلام خدمتگزاری متعهد و ایران فقیهی فداکار واستان یزد سرپرستی دانشمند را از دست داد و در ازاء آن به هدف نهائی که آمال این شهیدان است نزدیک شد.
من به پیشگاه مقدس بقیة الله الاعظم روحی فداه و ملت عزیز و اسلام عزیزتر تبریک و تسلیت عرض میکنم.
ارسال مطلب به ایمیل دوستاتون: