زندگی نامه:
سعیده قدس متولد ۱۳۳۰ در تهران نویسنده و نیکوکار ایرانی است. پدرش مدیر مدرسه و مادرش خانه دار بود ولی ایشان نیز در یک محیط فرهنگی بزرگ شده بود .کودکی او در فضای آرام و متعادل گلاب دره شمیران گذشت، یعنی در فضایی که طبیعت غالب بود، رودخانه و برف و گل و بلبل و بهار و پائیز. بیشتر زندگی او در شهر شمیران گذشته. دختر اول از خانواده ای بود که چهار دختر و در نهایت یک پسر داشتند. پدرش دو تا لیسانس داشت. اول دبیر و بعد هم مدیر مدرسه شد و بعد تصمیم گرفت که خودش مجموعه ای را بسازد که یک مجتمع آموزشی باشد تا طبق اصول و استانداردهایی که به آن پایبند بود ، اداره اش کند.
شاید به نوعی این کارآفرینی و برپا کردن مجموعه ای از زیربنا به نوعی در خون آن ها باشد. ارضای خاطری که جز با کاراصولی و ریشه ای به دست نمی آید. پدرش زمین را از اوقاف گرفت و آنچنان مجموعه را دست بالا گرفت در طراحی و ساخت که به قیمت جانش تمام شد. فشارها و استرسی که برای ساخت این مجموعه تحمل کرد عاقبت به سکته مغزی او در 48 سالگی منجر شد خیلی بعد از آن زنده نماند. و این چنین بود که او در 19 سالگی پدرش را از دست داد و از آن به بعد بود که احساس مسئولیت را به عنوان دختر بزرگتر حس کرد و زندگی شاد و بی خیالی که داشت ، با اندوه از دست دادن پدر، تصویر داغدار مادر و احساس وظیفه ای که روی دوش او و مادرش سنگینی می کرد، رنگ دیگری گرفت.
تحصیلات:
وی دانشآموخته زبان و ادبیات آلمانی در دانشگاه برن آلمان و مدرک کارشناسی ارشد رشته جامعهشناسی شهری (برنامهریزی گسترش شهری تهران) از سازمان برنامه و بودجه و کارشناسی رشته جغرافیا با گرایش سیاسی از دانشگاه تهران را دارد.
زندگی شخصی و ازدواج:
سعیده قدس میگوید: "زمان ما تعداد دخترها در دانشگاه خیلی کم بود به خاطر همین در دانشگاه صف طویلی از خواستگارها تشکیل می شد که حتی بعضی روزها ناچار می شدم از در دیگری وارد دانشگاه بشوم تا مثلا با آن آقایی که نه می خواستم غمگینش کنم و نه جوابی برایش داشتم . دلم آدمی را می خواست که متفاوت فکر کند. و بعد در میهمانی یکی از دوستانم با همسرم آشنا شدم. برای دخترهای هم نسل من مهم این بود که با کسی ازدواج کنند که جهان را بشناسد. بعد که با همسرم آشنا شدم وچیزی که برایم خیلی مهم بود این بود که دیدم مسیر فکری مان یکی است و دیدم شناخت عمیقی روی اتفاق های جهان دارد. یک جوری با باورهایش دمخور است و از آن ها فقط به عنوان ابزاری برای ژست روشنفکری استفاده نمی کند. این بود که انتخابش کردم که این آشنایی چند ماه بعد منجر به ازدواج شد."
در 23 سالگی ازدواج کرد که شوهرش کارمند وزارت خارجه بود و این باعث شد که چندسالی در کشورهای دیگر از جمله آلمان و پاکستان زندگی کند و با فرهنگ های دیگر آشنا شود و وسعت دید بیشتری پیدا کند. فرزند اول وی در آلمان به دنیا آمد که آنجا فرصتی داشت در مرخصی بدون حقوق بچه داری کند. بچه دومشان کیانا در ایران بدنیا آمد و باز او از کارش استعفا داد زیرا که می دید که دو تا بچه و کار برایش امکان توجه کافی به خانواده و شغل را نمی گذاشت. در نظر داشت چند سالی بچه داری کند و بعد به کار برگردد.
بیماری کیانا و راه اندازی محک:
اما فرزند دومش، کیانا، تازه دو ساله بود که متوجه توموری در کلیه اش شدند. این اتفاق مانند زلزله همه ی زندگی او را تغییر داد و بازگشت به کار خود بخود فراموش شد. مدتی صرف درمان کیانا شد. در این مدت متوجه شد که چقدر نگاهش به زندگی غیرواقعی بود. چقدر زندگی می تواند سخت و بیرحم باشد و چقدر آدمهایی در اطرافش هستند که خیلی خیلی محرومتر هستند ولی به اندازه او از زندگی گله مند نیستند. یعنی شجاعانه تر با مسائل برخورد می کنند. با عوض شدن نگاهش به زندگی برداشت های دیگری از فسلفه هستی و دلیل زنده بودن و انگیزه های والای انسانی برایش مطرح شد که زمینه ای شد برای فکر اینکه از خود و مسائل شخصی خود بیرون آمده و تخم همدلی و همدردی در ذهنش بارورتر گردد، در تلاش بود یکجوری امکانات خودش را با آنها تقسیم کند، یا حداقل مهربانی خودش را به آنها عرضه کند.
سعیده قدس در مصاحبهای میگوید: "اولینبار در آلمان بود که من طعم محبت بدون منت را چشیدم. آنجا با یک انسان خیر طرف نبودی؛ یک انسان ثروتمند و خوشبخت که با کمک به تو لبخند رضایت از خویش روی لبش بنشیند؛ طرف تو یک سازمان خیریه بود با نیکوکارانی که هرگز دیده نمیشدند. پرستاران و کارمندان این سازمانها مثل همه سازمانهای دیگر در قبال خدماتشان پول دریافت میکردند و همین که نیکوکاران مستقیما با مراجعهکنندگان در تماس نبودند، باعث میشد تا منزلت انسانی آنها حفظ شود. این اتفاقی بود که در مملکت من کمتر میافتاد."
فکر تاسیس محک همانجا به ذهن سعیده افتاده؛ «به فکرم افتاد کمکهایم را ببرم در قالب یک سازمان؛ سازمانی برای حمایت از کودکان سرطانی با هدف حفظ منزلت انسانها. البته انجام چنین کاری به تنهایی امکانپذیر نبود؛ برای همین هم با چندتا از نیکوکاران صحبت کردیم و بالاخره با کمک و حمایت یکدیگر محک را بنیان گذاشتیم. محک مرکزی است که کودکان سرطانی در آن بستری میشوند و آنهایی که نیاز به کمک مالی دارند، به تشخیص مددکاران، حمایت میشوند؛ بهنحوی که تمام امکانات برای آنها بهصورت رایگان یا با حداقل هزینه ارائه میشود.
علاوه بر نگهداری و حمایت از کودکان، ما یک بخش نقاهتگاه داریم که در آن بهصورت رایگان از والدینی که از شهرستان برای مداوای فرزندشان به محک آمدهاند، نگهداری میشود.
همه تلاش ما این است که به خانوادههای آسیبپذیر کودکان – که خودشان به اندازه کافی نگرانی دارند – نگرانی بیشتری وارد نکنیم و همه عوامل مشکلزای دیگر را از پیش پایشان برداریم». علاوه بر نیکوکاران، خانم قدس و همکاراناش در زمان تأسیس محک، با چندین پزشک آنکولوژیست قهار کشور صحبت کردهاند و آنها هم قبول کردهاند که رایگان و در راه رضای خدا به بچههای محک خدمات بدهند.
محک یک ساختمان بزرگ است با فضایی کاملا شاد و دلپذیر. در محک بیشتر احساس میکنی در خانه خودت هستی تا در بیمارستان. اینجا از پرستاران سفیدپوش و آمپول به دست خبری نیست؛ هرچند که پرستاران محک، یکی از سختترین وظایف دنیا را بهعهده دارند؛ رسیدگی به کودکانی که از درد و عوارض شیمیدرمانی به خود میپیچند. پرستاران اینجا روپوشهای رنگی و شاد به تن دارند و در و دیوار طبقات با پوسترهای رنگی کودکانه تزئین شده. اینجا مرکز حمایت از کودکان سرطانی (محک) است؛ جایی که در آن بچههای سرطانی به مرگ محکوم نیستند.
رنگ کلی فضا زرد ملایم است. طبقات محک مجهز به اتاقهای بازی است؛ جایی که بچهها در آن بازیدرمانی میشوند. سعیده میگوید: اتاقهای بازی را علاوه بر مددکاران دارای رتبههای برتر،دانشجویان رشته هنر که داوطلبانه برای کمک به محک آمدهاند اداره میکنند؛ آنها با بچهها بازی میکنند، به آنها نقاشی یاد میدهند و اوقات فراغت آنها را پرمیکنند.
بچهها هرکدام یک اتاق خصوصی دارند و مادرشان میتواند کنارشان در اتاق بماند. در هر اتاق، برای هریک از بچهها دستگاه دیویدی گذاشتهاند تا مادرها بتوانند هنگام شیمیدرمانی، با پخش کارتون حواس بچهها را پرت کنند. بچهها اینجا پرستارها را خاله صدا میکنند و به محل درمانشان دل میبندند؛ طوری که خیلیهایشان با گریه از بیمارستان محک خارج میشوند و به خانه میروند.
هزینه چرخاندن چنین تشکیلات مفصلی بالاست؛ بهخصوص که به گفته خانم قدس، بیشتر کادر محک حقوق میگیرند مگر داوطلبان؛ «هزینههای محک علاوه بر نیکوکاران، توسط کمکهای مردمی و بازارچهها و برنامههایی که برای یاری محک برپا میشود تامین میشود. یکی از راههای تامین هزینهها، همین قلکهای محک است که بهدرخواست مردم در خانهها و مغازهها گذاشته میشود. این قلکها اگر توزیع خوبی داشته باشند، میتوانند قسمت زیادی از هزینههای محک را تامین کنند. اما مشکل اینجاست که توزیع این قلکها و زیرنظرگرفتن آنها بسیار دشوار است.
موراد ویژه:
وی در فهرستی که روزنامهٔ وال استریت ژورنال برای ۵۰ زن برتر سال ۲۰۰۸ معرفی کرد و با رتبه ۴۵ یکی از معرفیشدگان بود.
همچنین او نویسندهٔ رمان تاریخی موفق «کیمیا خاتون» است که از سال نشر (۱۳۸۳) تا سال ۱۳۹۱، بیست و پنج بار تجدید چاپ شدهاست.