آلفی کوهن(کهن) را میتوان یکی از شخصیتهای عالی مرتبه و بسیار بحث برانگیز در حوزه والدگری(فرزندپروری) و آموزش دانست. عقاید و فرضیات وی باورهای مرسوم را به چالش کشیده و بسیاری از روشهای مورد قبول سالهای اخیر را زیر سوال میبرد. وی در شهر میامی در ایالت فلوریدای ایالات متحده آمریکا در 15 اکتبر 1957 متولد شد. فوق لیسانس را از دانشگاه براول و دکترا را از دانشگاه شیکاگو اخذ کرد. پس از تدریس در دبیرستان و در کالج (معادل مقاطع پیش دانشگاهی و سال اول دانشگاه)، وی هم اکنون وقت خود را به نوشتن و سخنرانی در کنفرانسهای مدیریت، آموزش، گروههای والدین و سازمانها میگذراند.
وی قویاً تحت تأثیر عقاید دِوِی، ژان پیاژه و کارل راجرز است. وی منتقد سرسخت روشهای والدگری است که بر پایه رفتارشناسی و کنترل خارجی هستند. وی معتقد است که با وجودی که بسیاری مردم باور دارند که کارهایی مثل پاداش، تنبیه، مشوق ها (Incentives) و رقابت، کودکان را به کوشش بیشتر در جهت کمال و کسب موفقیت سوق میدهد، اما در حقیقت، تأثیر آنها عکس این است و آنها کمکی به رشد کودک نمیکنند و در بهترین حالت فقط سبب تلاش برای کسب پاداش و یا اجتناب از تنبیه میشوند.
با وجود انتقادات زیاد از این عقاید، فرضیات وی قویاً بر پایه تحقیقات و همچنین تجربه شخصی وی به عنوان یک دبیر و پدر دو فرزند قرار دارد. کارهای وی سبب ایجاد تغییرات زیادی درون سیستم آموزشی شده و بازخوردهای مثبت زیادی از والدینی داشته که فرضیات وی را در عمل بهکار گرفتهاند. وی تاکنون دوازده کتاب منتشر کرده است که همگی موفقیتهای جهانی کسب کردهاند و به زبانهای گوناگون ترجمه شدهاند. وی مقالات زیادی نوشته است که در سایت شخصی وی موجوداند.
ازجمله برجستهترین عقاید وی، ” موضوع والدگری بی قید و شرط (عشق بی قید و بند)” است که سبب انقلابی در والدگری در سطح جهان شد. وی فرضیات رفتارشناسی بر پایه کنترل کودک را که با اجبار، کودک به صورتی قابل قبول برای اجتماع شکل میدهند، را زیر سؤال برد. وی پذیرش و عشق را مهم تر از تمرین دادن و اطاعت میداند.
درحقیقت، کوهن از “توجه بی قید و شرط” کارل راجرز به عنوان ماده خام اولیه بسیاری از فرضیاتش بهره برده است. پیش از وی، والدگری کودک محور جزو روشهای فرزند پروری افراط و تفریطی (permissive and indulge) محسوب میشدند.
کوهن عقایدش را بر پایه تحقیقات استوار کرده است. به طور مثال در مظالعات علمی، افرادی که معتقد بودند که مجبور بودند عشق والدینشان را در کودکی با کوشش کسب کنند در بزرگسالی احساس کمارزشی و احساس عدم امنیت بیشتر از دیگران داشتند.
مبحث دیگر وی درباره تأثیر پاداش و تنبیه است. که کوهن آن را مشروط بودن ابراز عشق، به خوش آمدن والدین میداند. برای کودک، پاداش به عنوان تأیید والدین و تنبیه به عنوان از دست دادن عشق والدین درک میشود. با وجود اینکه والدین اصرار دارند که فرزندشان را بی قید و بند دوست دارند ولی آنچه مهم و تاثیرگزار است، زاویه دید کودکان است. اینکه آیا در صورت شکست یا بیعیب و نقص عمل نکردن هم، احساس دوست داشته شدن میکنند یا نه؟ بحث بعدی وی، مطرح کردن والدگری به عنوان یک شراکت است. یعنی هدف کار کردن با هم و همراه با کودک و نه به تنهایی و بر روی کودک است. کار کردن با کودک به هدف کسب موقعیت برنده - برنده و بر اساس خصایص شخصیتی کودک و نه کنترل کردن است. در حالی که پاداشها، تنبیهها، مشوقها و رقابتها سبب ایجاد رفتارهایی بر پایه عوامل بیرونی و خارجی میشوند. اصل والدگری بی قید و شرط کوهن رفتارها و اعمالی را تشویق میکند که حاصل میل “ذاتی” برای انجام کار درست است.
حال بپردازیم به برخی از نظرات آلفی کهن:
الفی کهن از روشهایی نام میبرد که به والدین کمک میکند تا فرزند پروری بدون شرط را جایگزین فرزند پروری مشروط کنند. در فرزند پروری مشروط والد تلاش دارد خواستهها و تصمیمات خود را (که آنها را درست و غیرقابل مذاکره میداند) درباره کودک با بهکارگیری تکنیکهای متفاوتی چون تنبیه، پاداش، دریغ کردن عشق و محبت، تحسین و … اعمال کند. در حالیکه در فرزند پروری بدون شرط تصمیمات همراه با کودک اتخاذ میگردند و کودکان نقش فعالی در زندگی خود دارند. تعدادی از روشهای فرزندپروری بدون شرط عبارتند از:
۱. تعداد، حیطه و شدت انتقادهای خود را کم کنید
زبانتان را گاز بگیرید و بسیاری از اعتراضهای خود را قورت دهید. چرا که واکنشهای منفی مکرر اثربخش نیستند. اگر کودکان احساس کنند خشنود ساختن ما امری غیرممکن است، از تلاش برای خشنود ساختن ما منصرف میشوند. انتخابی بودن آنچه که بدان اعتراض میکنیم و یا از آن ممانعت به عمل میآوریم، سبب میشود «نه» گفتن به مواردی محدود شود که واقعاً مجبور به نه گفتن هستیم.
بهجای اینکه به کودک متذکر شوید که مشکل دارد «شما در قبال افراد خیلی رفتار بدی داری»، بهطور واضح مشخص سازید که کدام رفتار خاص او مورد نظر شما است. «هنگامیکه داشتی با خواهرت صحبت میکردی صدایت واقعاً نامهربانانه بود».
علاوه بر کاهش تعداد انتقادات لازم است شدت آن را نیز کاهش دهیم. در عین حال که اطمینان حاصل میکنید، پیام خود را منتقل میکنید، تا سر حد امکان ملایمت به کار ببرید. حتی هنگامیکه به نظر میرسد کودکان به ما گوش فرا نمیدهند، آنها بیشتر واکنشهای منفی ما را جذب میکنند و بسیار بیش از آنچه نشان میدهند عمیقاً تحت تاثیر آنها قرار میگیرند. در حقیقت، هنگامیکه رویکردمان چندان سختگیرانه نیست، ممکن است تاثیر بیشتری داشته باشیم.
۲. حفظ خلق و خوی خوش
بعضی والدین ذاتاً خوش خلقتر هستند، اما میتوان با تمرین کردن تلاش کرد تا لحظاتی که در کنار فرزندانمان هستیم لحظات شیرینتری را برای آنها ایجاد کنیم. اگر فرزندان ما بدانند که از دیدن آنها خوشحال میشویم، این امر نقطهی آغازی برای انتقال چیزی شبیه پذیرش نامشروط خواهد بود. از سوی دیگر، اگر آنها اغلب از طرف ما احساس قضاوت منفی داشته باشند مثل ترشرویی (که آنها ممکن است به اشتباه خود را مقصر آن بدانند)؛ چشم برگرداندن، آه سوزناک کشیدن و... این میتواند بهشدت بر خلاف دوست داشتن نامشروط باشد.
بسیاری از اوقات کودکان با مخالفت با ما و سرکشی قصد دارند محبت ما را مورد آزمون قراردهند. ما در واکنش، بهطور قاطع باید سعی کنیم در دام آنها نیفتیم. ما باید به آنها اطمینان خاطر دهیم: «مهم نیست که چه کار میکنی، مهم نیست که من چقدر ناامید میشوم، من هرگز، هرگز، هرگز دست از دوست داشتن تو بر نمیدارم». کودک باید احساس کند که همواره مورد تایید و پذیرش شما میباشد. این وضعیت سبب «بروز بهترین عواطف آنها» میشود و از این رو «فضا و حمایت برای تفکر و پرداختن بهعمل اخلاقی جبران» را برای آنها فراهم میسازد. یعنی تفکر درباره آنکه چطور کار غلط خود را جبران کنند.
۳. بدون بهانه به آنها محبت کنید
درحالیکه میتوان کودکان را با چیزهای زیادی لوس کرد، اما نمیتوان آنها را با عشق (نامشروط) زیاد لوس کرد. همانطور که یک مولف اشاره کرده است مشکل کودکانی که آنها را لوس میدانیم آن است که آنها «مقدار زیادی از آنچه خواستهاند و مقدار کمی از آنچه نیاز داشتهاند دریافت کردهاند». بنابراین بدون محدودیت، بدون استثناء و بدون بهانه به آنها محبت کنید (که به آن نیاز دارند). صرف نظر از خلق و خو یا شرایط تا جاییکه میتوانید به آنها توجه کنید. اجازه دهید بدانند از بودن با آنها خوشحالید و بدون توجه به هر آنچه که رخ میدهد به آنها اهمیت میدهید.
هنگامی که هدیهای به کودکان میدهیم اینکار باید بدون هیچ دلیلی باشد. هدایا نباید هرگز بهعنوان مشوقی برای رفتار خوب، گرفتن نمرات خوب یا انجام هرچیز دیگری ارائه شوند.
۴. بهجای قضاوت و ارزیابی موقعیت را توصیف کرده و سوال مطرح کنید
در فرزندپروری بدون شرط شما به سادگی میتوانید درباره آنچه که دیدهاید بازخورد بدهید. اگر کودک کاری غمخوارانه یا سخاوتمندانه انجام دهد، شما میتوانید به آرامی توجه او را به تاثیر عملش بر سایر افراد جلب کنید. این امر به کلی با تحسین کردن که تاکید آن بر چگونگی احساس شما درباره آنچه از او میبینید و میشنوید است، متفاوت است. میتوانیم بهسادگی آنچه که دیدهایم را بیان کنیم و به کودک اجازه بدهیم خودش تصمیم بگیرد که چه احساسی درباره آن میخواهد داشته باشد (بهجای اینکه به او بگوییم آن کار چطور بوده است). یک عبارت ساده و عاری از ارزیابی به کودک اجازه میدهد بداند که شما متوجه بودهاید.
در نهایت پرسشها حتی از توصیفات نیز بهتر هستند. بهجای آنکه فکر خودتان را درباره کاری که او انجام داده است بیان کنید، طبق اصول فرزند پروری نامشروط از او بپرسید که درباره کارش چه فکر میکند. پرسشهایی که شما درباره آنچه که او نوشته، کشیده یا ساخته است از او میپرسید وی را به تفکر درباره این موضوع سوق میدهد که در انجام چه کاری موفق بوده است و چگونه آن را انجام داده است. این امر میتواند به پیشرفت بیشتر و تحریک علاقه او به خود کار بیانجامد.
۵. اجازه دهید کودکان برای زندگیشان تصمیمگیری کنند
در بحث فرزند پروری بدون شرط دلیل ابتدایی اخلاقی این است: همه مردم باید بر روی زندگی خود کنترل داشته باشند. البته که در مورد کودکان محدودیتهایی برای میزان و چگونگی کنترل وجود دارد. بالاخص زمانی که آنها کم سن هستند چیزهای بسیاری را باید مدنظر قرار داد. اما این اصل کلی را نفی نمیکند. باور من آن است که پیش فرض ما باید مجاز دانستن بچهها به تصمیمگیری درباره موضوعاتی که برایشان مهم است باشد، بجز مواقعی که ما دلیل قانع کنندهای برای چشمپوشی از این حق داریم.
در واقع در فرزند پروری بدون شرط عمل انتخاب کردن اهمیت بیشتری نسبت به آنچه انتخاب میکنیم دارد. زمانی که والدین بر وسوسه کنترلگری خود غلبه کرده و راه دیگری را اتخاذ می کنند تا به کودکان کمک کنند تجربه خودمختاری داشته باشند، این کودکان احتمال بیشتری دارد آنچه از آنها خواسته میشود را انجام دهند و احتمال کمتری دارد که سوء رفتار از خود نشان دهند. نوجوانانی که قادر هستند در تصمیمگیریهای خانواده شرکت کنند، آمادگی بیشتری برای تکیه کردن به والدین و در میان گذاشتن عقاید خود با آنها دارند. آنها احساس بهتری درباره خودشان، علاقه بیشتری به مدرسه و تکالیف چالش زا دارند و نیز احتمال بیشتری دارد آنها خودشان را از مشکلات دور نگاه دارند.
لازم به ذکر است که خودمختاری کودک نیازمند آن است که آنها درباره موضوعاتی که نتیجهاش برایمان مهم است، اظهار عقیده کنند. کودکان باید قادر باشند تصمیماتی بگیرند که ظرفیت به هول و ولا انداختن ما را دارند.
نکته دوم، پیشنهاد من آن نیست که درباره هرچیزی باید مذاکره کرد، تنها درباره موضوعاتی که کودکان باید درباره آن چیزهای زیادی بدانند میتوان مذاکره کرد (موضوعات مهم). موضوع تناقضآمیز آن است که کودکان زمانی که مطمئن هستند این امکان را دارند که میتوانند با موضوعات، زمانی که احساس میکنند برایشان مهم است، مخالفت کنند و یا راه کار جدیدی را پیشنهاد بدهند، احساس نیاز کمتری به چالش با هر تصمیم دارند.
ارسال مطلب به ایمیل دوستاتون: