حکيم جمالالدين ابومحمد الياس بن يوسف نظامى گنجهاى (گنجوى) از استادان بزرگ سخن و از ارکان شعر فارسى است. مولد او را همهٔ تذکرهنويسان گنجه دانستهاند و او که خود نيز در اشعار نسبت خود را به گنجه تصريح کرده است ، همهٔ عمر را در آن گذرانيد و تنها يک بار سفر کوتاهى به دعوت قزل ارسلان به يکى از بلاد نزديک گنجه کرد و در مجلس آن پادشاه با نهايت اعزاز و اکرام پذيرفته شد.
تاريخ ولادت او معلوم نيست ليکن با دقت در بعضى از اشعار او مىتوان آن را نزديک به سال ۵۳۰ هجرى دانست ، زيرا هنگام نظم منظومهٔ مخزنالاسرار که در سال ۵۷۰ سروده شده جوان بود و هنوز به چهل سالگى نرسيده: و چنين مىگفته:
و چون انتظار نقد چهل سالگى داشته و نزديک به آن بوده، بدين دليل نزديک بهسال ۵۳۰ هـ. ولادت يافته است.
تاريخ وفات او هم بهدرستى معلوم نيست و اقوال مختلف در اين باره داريم که همهٔ آنها دور از صحت بهنظر مىرسد و بنابر بعضى قرائن وى تا چند سال اول قرن هفتم در قيد حيات بود.
معاصران نظامى از سلاطين همان کسان هستند که ضمن بحث از آثار او که هريک را به پادشاهى و گاه پادشاهانى تقديم داشته است، ذکر خواهيم کرد. اما از شاعران معاصر خود نظامى تنها با خاقانى ارتباط داشته است و بعد از فوت آن استاد در سال ۵۹۵ هـ در مرثيت او گفت:
همى گفتم که خاقانى دريغاگوى من باشد دريغا من شدم آخر دريغاگوى خاقانى
مدفن نظمى در گنجه تا اواسط عهد قاجارى باقى بود، بعد از آن رو به ويرانى نهاد تا باز بهوسيلهٔ دولت محلى آذربايجان شوروى مرمت شد.
نظامى غير از ديوانى که عدد ابيات آن را دولتشاه بيست هزار بيت نوشته و اکنون فقط مقدارى از آن در دست است، پنج مثنوى مشهور بهنام پنجگنج دارد که آنها را عادةً خمسهٔ نظامي مىگويند.
مثنوى اول از پنج گنج مخزنالاسرار است در بحر سريع که بهنام فخرالدين بهرامشاه بن داود پادشاه ارزنگان در حدود سال ۵۷۰ هجرى ساخته شده و اين معنى از بيت ذيل که خطاب به حضرت ختمى مرتبت است مستفاد مىشود:
پانصد و هفتاد بس ايام خواب روز بلند است بمجلس شتاب
اين مثنوى که نخستين منظومهٔ شاعر است، اندکى پيش از چهل سالگى شاعر ساخته شده، از امهات مثنوىهاى فارسى و مشتمل است بر مواعظ و حکم در بيست مقاله.
مثنوى دوم منظومهٔ خسرو و شيرين است ببحر هزج مسدس که نظامى آن را بهسال ۵۷۶ به پايان برده و گفته است:
اين منظومه در عشقبازى خسروپرويز با شيرين ساخته و به اتابک شمسالدين محمد جهانپهلوان بن ايلدگز (۵۶۸-۵۸۱) تقديم شد.
داستان عشقبازىهاى خسرو و شيرين از جملهٔ داستانهاى اواخر عهد ساسانى است که در کتابهائى از قبيل المحاسن و الاضداد جاحظ بصري، و غرر اخبار ملوکالفرس ثعالبى و شاهنامهٔ فردوسى آمده است. درين داستانها عشقبازى خسرو با شيرين (سيرا) کنيزک ارمنى (يا آرامي) از عهد هرمز آغاز شده و همين کنيزک است که بعدها از زنان مشهور حرمسراى خسرو گرديد ليکن در خسرو و شيرين نظامى شيرين شاهزادهٔ ارمنى است. گويا اين داستان بعد از قرن چهارم تا دورهٔ نظامى توسعه و تغييراتى يافته و با صورتى که در خسرو و شيرين مىبينيم به نظامى رسيده باشد.
مثنوى سوم منظومهٔ ليلى و مجنون است که نظامى آن را در سال ۵۸۴ هجرى بهنام شروانشاه ابوالمظفر اخستان بن منوچهر ساخته و بعدها نيز در آن تجديد نظرهائى کرده و اين کار را در حدود سال ۵۸۸ بهپايان برده است. داستان عشق غمانگيز مجنون و ليلى از داستانهاى قديم تازيان بوده است و در کتب قديم ادبى به زبان عربى چند بار به آن اشاره شده است. بنابر اين نظامى در ابداع اصل اين داستان هم مبتکر نبوده ولى خود هنگام نظم در آن تصرفات بسيار کرده است.
مثنوى ديگر بهرامنامه يا هفتپيکر يا هفت گنبد است که شاعر به سال ۵۹۳ بهنام علاءالدين کرپ ارسلان پادشاه مراغه ساخته و به وى تقديم داشته است. اين منظومه راجع است به داستان بهرام گور (بهرام پنجم ساسانى ۴۲۰-۴۳۸ ميلادى) که از قصص معروف دورهٔ ساسانى بوده است. درين منظومه نخست نظامى شرحى از سرگذشت بهرام را در کودکى و جوانى تا وصول به سلطنت و کارهاى بنام او آورده و آنگاه به داستان او با هفت دختر از پادشاهان هفت اقليم اشاره کرده است که براى هر يک گنبدى به رنگى خاص ساخته بود و هر روز از هفته مهمان يکى از آنان بوده و قصهاى از هريک شنيده است. اين هفت داستان که نظامى از زبان هفت عروس حصارى آورده حکايات غريبهٔ دلچسبى است که هريک منظومهٔ خاصى شمرده مىشود. بعد از اين داستانها نظامى شرح پريشانى کار ملک را بر اثر غفلت بهرامگور، و حملهٔ ملک چين بايران، و داستان ظلمهاى وزير و انتباه بهرام و سرگذشت او را تا آنجا مىآورد که در دنبال گور به غارى رفت و ديگر بازنگشت.
پنجمين مثنوى از پنج گنج اسکندرنامه است. اين کتاب شامل دو قسمت است که نظامى قسمت نخستين را شرفنامه و دومين را اقبالنامه ناميده است. از اشارات تاريخى مختلف که در اين کتاب آمده معلوم مىشود که شاعر آن را به چند تن از امراء محلى آذربايجان و اطراف آن تقديم نموده و آخرين تجديدنظر آن بايد بعد از سال ۶۰۷ انجام گرفته باشد.
نظامى در کتاب شرفنامه آنچه از داستان اسکندر پسر فيلفوس را که فردوسى ناگفته گذاشته بود، به رشتهٔ نظم درآورد. شرفنامه حاوى داستان اسکندر از ولادت تا فتح ممالک و بازگشت به روم است، و در اقبالنامه سخن از علم و حکمت و پيغامبرى اسکندر و مجالس او با حکماى بزرگ و انجام زندگانى وى و انجام روزگار حکمائى است که با او مجالست داشتهاند. شاعر در ترتيب اين دو منظومه از مآخذى در باب داستان اسکندر خاصه از اسکندرنامهها با نقل اشتباهات تاريخى آنها استفاده کرد و در همهٔ آنها به اقتضاء نظم مطالب تصرفاتى نمود. نظامى بنابر ابياتى که در اسکندرنامه مىبينيم در نظم اين داستان قصد پيروى از فردوسى داشت و در حقيقت کار خود را دنبالهٔ کار آن استاد در داستان اسکندر از شاهنامه قرار داد و با آنکه در بعضى از موارد خواست به مقابلهٔ استاد طوس رود اما با همهٔ استادى و توانائى خويش نتوانست در آن موارد با آن شاعر چيرهدست زبانآور همسرى کند و عجب در آن است که گاه عيناً فکر يا لفظ راهنماى خود را نقل کرده است.
مثلاً در داستان رسيدن اسکندر بر سر نعش دارا فردوسى اين ابيات را دارد:
و نظامى اين ابيات را آورده:
نظامى از شاعرانى است که بىشک بايد او را در شمار ارکان شعر فارسى و از استادان مسلم اين زبان دانست. وى از آن سخنگويانى است که مانند فردوسى و سعدى توانست به ايجاد يا تکميل سبک و روش خاصى توفيق يابد. اگرچه داستانسرائى در زبان فارسى بهوسيلهٔ نظامى شروع نشده و از آغاز ادب فارسى سابقه داشته است، ليکن تنها شاعرى که تا پايان قرن ششم توانست اين نوع از شعر، يعنى شعر تمثيلى را، در زبان فارسى به حد اعلاء تکامل برساند، نظامى است. وى در انتخاب الفاظ و کلمات مناسب و ايجاد ترکيبات خاص تازه و ابداع و اختراع معانى و مضامين نو و دلپسند در هر مورد، و تصوير جزئيات، و نيروى تخيل و دقت در وصف و ايجاد مناظر رائع و ريزهکارى در توصيف طبيعت و اشخاص و احوال، و بهکار بردن تشبيهات و استعارات مطبوع و نو، در شمار کسانى است که بعد از خود نظيرى نيافته است. عيبى که بر سخن او مىگيرند آن است که بهخاطر يافتن معانى و مضامين جديد گاه چنان در اوهام و خيالات غرق شده، و يا براى ابداع ترکيبات جديد گاه چندان با کلمات بازى کرده است که خوانندهٔ آثار او بايد بهزحمت و با اشکال بعضى از ابيات وى را که اتفاقاً عدهٔ آنها کم نيست، درک کند. ضمناً اين شاعر بنابر عادت اهل زمان از آوردن اصطلاحات علمى و لغات و ترکيبات عربى وافر و بسيارى از افکار فلاسفه و اصول و مبانى فلسفه و علوم بههيچ روى کوتاهى نکرده و بههمين سبب آثار او حکم دائرةالمعارفى از علوم و اطلاعات مختلف وى گرفته و در بعضى موارد چنان دشوار و پيچيده شده است که جز با شرح و توضيح قابل فهم نيست.
ليکن حق در آن است که بگوئيم اين شاعر سليمالفطره دقيقالنظر در عين مبالغه در استفاده از اطلاعات ادبى و علمى خود و يا افراط در تخيل و مبالغه در ايجاد ترکيبات نو ملاحتى در سخن و لطافتى در بيان و علوّى در معانى دارد که اين نقص و نقائصى از آن قبيل را بهکلى از نظر خواننده پنهان مىسازد.
مهارتى که نظامى در تنظيم و ترتيب منظومههاى خود بهکار برده است باعث شد که بهزودى آثار او مورد تقليد شاعران قرار گيرد و اين تقليد از قرن هفتم به بعد آغاز شد و در تمام دورههاى ادبى زبان فارسى ادامه يافت. شمارهٔ کسانى که آثار او را تقليد کردهاند بسيار است. نخستين و بزرگترين شاعرى که به تقليد از نظامى در نظم پنجگنج همت گماشت اميرخسرو دهلوى است و بعد ازو از ميان مقلدان بزرگ وى مىتوان خواجو و جامى و هاتفى و قاسمى و وحشى و عرفى و مکتبى و فيضى فياضى و اشرف مراغى و آذر بيگدلى را نام برد که هريک همه يا بعضى از مثنوىهاى او را تقليد کردهاند.
نظامى، غير از پنج گنج ديوان قصايد و غزلياتى هم داشت. عوفى که معاصر شاعر بوده، گفته است که جز مثنويات شعر ازو کم روايت کردهاند و فقط از يک راوى در نيشابور غزلها و مرثيهئى ازو دربارهٔ پسر خود شنيده بود که آنها را در لبابالالباب نقل کرده است. ليکن مسلماً نظامى را قصائد متعدد بود که به پيروى از سنائى در وعظ و حکمت سروده است، و همچنين غزلهاى بسيار ازو روايت کردهاند. مجموع اين قصائد و غزلها ديوانى را پديد آورده بود که بر اثر الحاقات بعدى شمارهٔ ابيات آن فزونى يافت چنانکه به قول دولتشاه به بيست هزار بيت مىرسيد. ليکن بعدها پراکنده شد و اکنون قسمتى از آنها در مجموعهها در دست است.
ارسال مطلب به ایمیل دوستاتون: