در دوران جوانی که یک مربی در کالج بودم، دنبال چیزی در آینده می گشتم.
منظورم قد، سرعت یا قدرت بدنی نیست. حتی به دنبال استعداد هم نبودم. اولین چیزی که به دنبالش بودم، عطش بود. بدون این عامل نامرئی، هیچکدام از مواد ملموسی که قبلش گفتم اهمیت ندارند.
من بازیکنانی می خواستم که درنده و گرسنه باشند. البته منظورم درندگی و گرسنگی از نوع خوبشه، نه از نوع منفی و خطرناکش، منظورم از آن نوعی است که این احساس رو به من بدهد که آن بازیکنان چیزی برای اثبات کردن داردن.
بازیکنان برای اینکه به مربی هایی که به آنها گفته بودند شما بیش از حد کوچک، کند، بدون آمادگی ورزشی یا بدون قدرت کافی هستید، ثابت کنند که در اشتباه هستند، می بایست عطش داشته باشند.
عطش آنها باعث جلب توجه مربیان می شود. همچنین باعث به وجود آمدن سطح بسیار زیادی وفاداری در شخصی که چیزی در آنها کشف می کند، می شود.
امروز هم دنبال همین نکته در مشتریان، مربی ها و ورزشکارانی که باهاشون کار می کنم، می گردم. چرا؟ چون آنها افرادی از جنس خودم هستند.
خیلی ساده بگم، من خیلی خوب با چنین افرادی ارتباط برقرار می کنم چون تا حدی خودم را در آنها می بینم. من ورزشکاری بودم که پشت سرم و به خودم می گفتند: او جربزه لازم را ندارد، و من همان دانشجویی بودم که می گفتند او زیاد باهوش نیست.
اکثر مردم با آگاهی از چنین اطلاعاتی، به یکی از دو روش ممکن واکنش نشان می دهند. یا به آن بازخورد گوش می کنند و آن اطلاعات برای آنها تبدیل به واقعیت می شود، یا انگیزه برای پیشرفت پیدا می کنند، چون عطش دارند – عطش دستیابی به موفقیت و اینکه به افراد منفی باف ثابت کنند در اشتباه هستند.
یه مثال در این زمینه: من دو بازیکن سابق کالج دارم که در حرفه کمدی مشغول به کار شدند. آنها هم سن هستند و همزمان شروع به انجام استند آپ کردند. “برد” بسیار موفق است و یکی از جوان ترین چهره ها و از جمله بازیگران برجسته کمدی در آمریکا شناخته می شود.
“جیسون” خیلی جوگیر بود و سعی کرد تا در خارج از بازار محلی، برای خودش نامی دست و پا کند. برد فارغ التصحیل شد و به لس آنجلس نقل مکان کرد، بدون اینکه هیچ نقشه پشتیبانی داشته باشد تا اگر تلاشش با شکست مواجه شد، راه برگشتی داشته باشد. جیسون یک کار شرکتی با ساعت کار ۹ صبح تا ۵ بعد از ظهر گرفت و در بعد از ظهرها و آخر هفته ها روی حرفه کمدی خودش کار می کرد.
وقتی جیسون با من تماس گرفت و برای اینکه بتواند حرفه خود را به مراحل موفقیت بالاتر برساند، از من مشاوره خواست، به او گفتم: “با رویایت مثل یک سرگرمی رفتار نکن، از کارت استعفا بده و حرفه کمدی را با تمام وجودت دنبال کن”.
بعد از چند لحظه سکوت عجیب، جیسون جواب داد: “اما وقتی شکمم گرسنه است، سخته که شوخ طبع و با نمک باشم”. من پاسخ دادم: “وقتی گرسنه نیستی، موفق شدن خیلی سخت تره”.
چند سالی گذشت، الان برد یک موسس و کارآفرین بزرگ است. اما جیسون هنوز همان فردی است که در گذشته بود، هیچ پیشرفت خاصی نسبت به زمانی که با هم صحبت کردیم، نداشته است. لب کلام اینکه، نمی توان عطش داشتن را به کسی آموزش داد. افراد یا آن را دارند، یا ندارند.
عطش، ۵ کار کلیدی انجام می دهد:
1- عطش احتمال شکست را در ذهن فرد از بین می برد.
وقتی عطش دست یافتن به چیزی را داشته باشید، هر چه در توان دارید را به کار می گیرید و از هیچ تلاشی دریغ نمی کنید. هیچ نقشه دیگری جز دستیابی به موفقیت مد نظرتان وجود نخواهد داشت.
2- عطش، باعث انگیزه پیشرفت می شود.
وقتی عطش داشته باشید، “موفقیت نسبی” برای شما کافی نیست. اما وقتی عطشی در کار نباشد، موفقیت نسبی همیشه کافی است.
3- عطش باعث یافتن راه حل می شود.
وقتی به اندازه کافی عطش داشته باشید، یا راهی پیدا می کنید یا راهی می سازید. وقتی عطش نداشته باشید، یک بهانه پیدا می کنید.
4- عطش، یک انگیزه و محرک است.
لازم نیست عطشتان را هر لحظه مدیریت کنید. عطش مثل یک انگیزه و محرک است که خودش باعث افزایش یافتن میزان خودش می شود و شما را هم در این حین به جلو می راند.
5- عطش، چشمان شما را باز می کند.
افرادی که عطش دارند، همیشه حواسشان را جمع می کنند تا هر فرصت کوچکی را پیدا کنند و آن را تبدیل به یک احتمال موفقیت بکنند.
من با تجربه زندگی خودم دارم راجع به این ۵ کار صحبت می کنم. در سال ۲۰۰۴، من به خاطر برنده نشدن در مسابقات قهرمانی ملی از سمت مربی گری اخراج شدم. آن موقع داشتم اجاره خانه می دادم، زن و یک بچه تازه متولد شده داشتم که در تلاش بودم تا از آنها حمایت کنم.
مربی های اخراج شده، به مدت حداقل یک یا دو سال در حرفه خود مثل عنصر رادیو اکتیو هستند که همه از آنها دوری می کنند و میلی به استخدام آنها ندارند. همچنین متوجه شدم که نمی خواهم شخص دیگری دوباره سرنوشت من را کنترل کند. پس می توان گفت که من، عطش داشتم.
آن روز، همان روزی بود که من رسما به یک موسس و کارآفرین تبدیل شدم. باید راهی پیدا می کردم و فرصت مورد نظرم را خودم خلق می کردم، چون دیگر مجالی برای شکست خوردن نداشتم. اگر یک شغل راحت روزانه داشتم، انگیزه لازم برای برداشتن یک قدم بزرگ را هیچوقت به دست نمی آوردم.
عطش چیزی است که زندگی شما را زیر و رو می کند. رهبران، به خودتان لطف کنید و افرادی که عطش دستیابی به موفقیت دارند را استخدام کنید. اگر افرادی که عطش ندارند را استخدام کنید، پس چه کسی قرار است به تیم یا شرکت شما فشار بیاورد تا به سطح بالاتری از موفقیت برسند؟
ارسال مطلب به ایمیل دوستاتون: