بعضی آدمها هدفها و آرزوهای کوچک و قابل احترامی دارند، اما برخی میخواهند دنیا را تکان دهند. همین هدفها و خواستههای رنگارنگمان هستند که زندگی را زیبا میکنند و به آن جهت میدهند. برای رسیدن به بعضی هدفها باید یک عمر تلاش کنیم، اما بعضیهایشان را میتوانیم یکشبه بهدست بیاوریم. اگر برای رسیدن به اهدافمان برنامهریزی کنیم، اعتمادبهنفسمان بیشتر میشود و زودتر پیشرفت خواهیم کرد. شاید شروعش کمی جرأت بخواهد، اما اگر اراده کنیم، بزرگترین هدفهایمان نیز قابل دسترسی است. با خواندن این مقاله یاد میگیریم چگونه هدف تعیین کنیم و به آن برسیم.
قدم اول: هدفهای دستیافتنی تعیین کنیم
۱. باید هدفهای زندگیمان را پیدا کنیم
برای اینکه تکلیفمان با خودمان روشن شود، میتوانیم چند سؤال اساسی از خودمان بپرسیم. اول باید بدانیم از زندگی چه میخواهیم و دوست داریم به کجا برسیم. باید برای امروز، ۱۰ سال بعد و حتی تمام زندگیمان هدف داشته باشیم. جوابهای این مرحله میتوانند خیلی کلی باشند، مثلا: «میخواهم زندگی شادی داشته باشم.» یا «میخواهم به دیگران کمک کنم.»
هدفمان میتواند تأسیس شرکت خودمان باشد. شاید هم دوست داشته باشیم اندام متناسبی داشته باشیم یا اینکه تشکیل خانواده بدهیم. هدفها و آرزوها میتوانند خیلی گسترده و متنوع باشند.
مثالهایی از هدفهای خاص
خانواده: میخواهم دو بار در هفته با خانوادهام ناهار بخورم؛ دو بار در هفته به اعضای خانوادهام بگویم چقدر دوستشان دارم؛ برای خانوادهام در هر وعدهی غذایی سبزیجات آماده کنم.
کاری: میخواهم هر هفته دنبال یک کار جدید بگردم؛ مسئولیتپذیرتر شوم؛ هر هفته از یک فرد موفق درخواست ملاقات و از راهنماییهایش استفاده کنم.
تحصیل: میخواهم برنامهنویسی اچتیامال (html) یاد بگیرم: در تعطیلات، اسپانیایی یاد بگیرم؛ در مورد دانشگاههای خوب تحقیق کنم.
سلامتی: میخواهم آخر هفتهها ۱۰ دقیقه مدیتیشن انجام دهم؛ دوچرخهسواری یاد بگیرم؛ شبها به جای شام، سالاد بخورم.
۲. باید هدف بزرگمان را به اهداف کوچک و مشخص تقسیم کنیم
بیایید دوباره به زندگیمان فکر کنیم. کجاهای زندگیمان باید تغییر کنند؟ چه چیزهایی باید بهتر شوند؟ این زمینهها میتوانند کار، اقتصاد، خانواده، تحصیلات یا سلامتی باشند. بیایید از خودمان بپرسیم در هر زمینهای دوست داریم به کجا برسیم و باید چگونه هدف تعیین کنیم تا طی ۵ سال آینده آنها را به دست بیاوریم.
اگر هدف اصلیمان لاغر شدن است، برای به دست آوردنش میتوانیم به خوردن غذاهای سالمتر و شرکت در مسابقههای دوی کشوری فکر کنیم.
برای اینکه کسب و کار خودمان را شروع کنیم، هدفهای کوچکترمان میتوانند یادگرفتن مدیریت کسب و کار و راه انداختن یک کتابفروشی باشند.
۳. باید هدفهای کوتاهمدتمان را یادداشت کنیم
حال که از خواستههایمان اطلاع داریم و هدفمان را برای چند سال آینده تعیین کردهایم، باید سفت و سخت به آنها بچسبیم و برای به دست آوردنشان تلاش کنیم. باید یک برنامهی زمانی منطقی داشته باشیم. بهتر است در هدفهای کوتاهمدت برای بیشتر از یک سال برنامهریزی نکنیم.
وقتی هدفهایمان را مینویسیم دیگر به راحتی نمیتوانیم از آنها عبور کنیم و همیشه برایشان احترام قائل هستیم.
مثلا برای لاغر شدن، اولین هدفمان میتواند پیادهروی یا مصرف بیشتر سبزیجات باشد.
برای کارآفرینی میتوانیم در یک کلاس کتابداری شرکت کنیم یا مناسبترین محل برای کتابفروشی خود را بیابیم.
۴. هدفهای خود را به گامهای کوچکتری تبدیل کنیم که زندگیمان را به سمت خواستههایمان پیش میبرند
اساسا باید بدانیم چرا این هدف را تعیین کردهایم و چگونه میتوانیم به آن برسیم. برای روشن شدن این قضیه میتوانیم از خودمان بپرسیم: «اصلا ارزشش را دارد؟ الان زمان مناسبی برای این هدف هست؟ با شرایطم جور در میآید؟»
مثلا اگر هدف بزرگمان تناسب اندام است و برای رسیدن به آن، شرکت در مسابقات دوی کشوری را انتخاب کردهایم، ورزش کردن به مدت دو هفته میتواند یک هدف کوتاهمدت خوب باشد. از خودمان بپرسیم آیا پیادهروی به شرکت در مسابقهی دو کمک میکند؟ اگر اینطور نیست، هدف کوتاهمدتمان را طوری عوض کنیم که در مسیر رسیدن به هدفهای بزرگمان قرار بگیرند.
۵. هر از گاهی هدفهایمان را با شرایط وفق دهیم
باید هر از گاهی کمی وقت بگذاریم و هدفهای کوچکمان را دوباره تنظیم کنیم و سروسامان بدهیم. آیا در به دست آوردنشان طبق برنامهی زمانی پیش رفتهایم؟ این هدفها هنوز برای رسیدن به هدف بزرگمان لازم هستند؟ برای تنظیم اهدافمان باید انعطافپذیر باشیم.
برای لاغر شدن شاید یکی از اهدافمان شرکت در مسابقهی دوی ۵ کیلومتر باشد، ولی بعد از تمرین کردن و تقویت رکوردهایمان ممکن است پیش خودمان فکر کنیم بهتر است هدفمان را از دوی ۵ کیلومتر به ۱۰ کیلومتر تغییر بدهیم.
برای کارآفرینی بعد از اینکه اهداف اولیه، مثل شرکت در کلاس کتابداری و یافتن مکان مناسب را انجام دادیم، میتوانیم هدفهای جدیدی تعیین کنیم، درخواست وام بدهیم و برای کسب و کار جدید مجوز بگیریم. به مرور زمان میتوانیم به خرید یا اجارهی یک جای خوب فکر کنیم، کتابهای مورد نظرمان را بخریم، کارمند استخدام کنیم و به این ترتیب کسب و کار خودمان را شروع کنیم. تازه وقتی کارمان روی غلتک افتاد میتوانیم به افتتاح شعبهی دوم هم فکر کنیم!
قدم دوم: چطور برای رسیدن به هدفهایمان از راههای مؤثر استفاده کنیم
۱. هدفهایمان را مشخص کنیم
وقتی هدف تعیین میکنیم باید حتما جواب این سؤالها را بدانیم: کی؟ چی؟ کجا؟ کِی؟ و چرا؟ برای هر هدف کوچکی که تعیین میکنیم باید بدانیم چرا آن را انتخاب کردهایم و این هدف چطور در رسیدن به خواستههایمان به ما کمک میکند.
مثلا برای اینکه خوشاندام شویم (یک هدف کلی و بزرگ) یک هدف ویژه تعیین کردهایم: شرکت در مسابقات دوی کشوری. برای رسیدن به این هدف ویژه هم میخواهیم با ۵ کیلومتر دویدن شروع کنیم. پس میتوانیم این طور به سؤالات پاسخ بدهیم: کی؟ من. چی؟ ۵ کیلومتر میدوم. کجا؟ پارک پردیسان. کِی؟ در ۶ هفته. چرا؟ تا برای شرکت در مسابقات دو کشوری که هدفم است آماده شوم.
برای اینکه کسب و کار خودمان را راهاندازی کنیم، یک هدف کوتاهمدت تعیین کردهایم: شرکت در کلاس کتابداری. با این هدف میتوانیم به سؤالها جواب بدهیم: کی؟ من. چی؟ شرکت در کلاس کتابداری. کجا؟ کتابخانهی خوارزمی. کِی؟ چهارشنبهها برای ۵ هفته. چرا؟ تا یاد بگیرم چطور دخل و خرج کتابخانه را مدیریت کنم.
۲. هدفهایمان باید قابل اندازهگیری باشند
برای اینکه بتوانیم پیشرفتمان را بررسی کنیم، هدفهایمان باید قابل اندازهگیری باشند. مثلا اگر بگوییم: «میخواهم بیشتر بدوم»، بررسی پیشرفت کارمان خیلی سخت میشود؛ پس بهتر است بگوییم: «میخواهم ۱۶ بار دور زمین بسکتبال بدوم.» خب حالا بهتر شد! باید حتما راههایی وجود داشته باشند که تشخیص بدهیم چهقدر به هدفمان نزدیک شدهایم.
دوی ۵ کیلومتر یک هدف قابل اندازهگیری است. وقتی آن را انجام دادیم دیگر شکی در کار نیست، حتی میتوانیم هدفمان را باز هم کوچکتر کنیم. مثلا بگوییم هر دفعه حداقل یک و نیم کیلومتر میدوم. با انجام سه مرتبه در هفته به هدفم میرسم. بعد از اولین بار میتوانیم هدفمان را این طوری تعریف کنیم: باز هم ۵ کیلومتر دیگر میدوم، اما این بار ۴ دقیقه زودتر به خط پایان میرسم.
شرکت در کلاس کتابداری هم قابل اندازهگیری است، چون باید ثبتنام کنیم و هر هفته سر کلاس برویم. اما اگر بگوییم: «در مورد کتابداری مطالعه میکنم» خیلی مبهم است، چون نمیتوانیم بفهمیم چه موقع کارمان تمام شده است.
حتما بخوانید: موفقیت چیست؛ آیا معنای آن را درست درک کردهایم
۳. هدفهایمان را واقعبینانه انتخاب کنیم
حتما باید شرایطمان را صادقانه در نظر بگیریم و بدانیم کدام هدفها واقعبینانه و کدامشان کمی تخیلی هستند. با خودمان روراست باشیم و ببینیم ابزار لازم برای رسیدن به هدفهایمان (مهارت، منابع، وقت، دانش) را داریم یا خیر.
برای اینکه لاغر شویم و در مسابقات دوی کشوری شرکت کنیم، باید وقت زیادی برای دویدن و تمرین بگذاریم. اگر سرمان خیلی شلوغ است یا اصلا نمیخواهیم وقت زیادی صرف دویدن کنیم، این هدف به دردمان نمیخورد. کارهای زیاد دیگری هم هستند که میتوانیم برای لاغر شدن انجام بدهیم و در وقتمان صرفهجویی کنیم.
اگر میخواهیم کتابفروشی باز کنیم، اما تجربهی کسب و کار نداریم، نمیتوانیم بودجهی مورد نیازمان را تأمین کنیم، در مورد این کار کوچکترین دانشی نداریم و کلا اهل مطالعه و کتاب هم نیستیم، بعید است بتوانیم در این کار موفق باشیم.
۴. هدفهایمان را اولویتبندی کنیم
هر کدام از ما در هر زمانی از زندگی تعدادی هدف داریم که ممکن است در مرحلههای مختلفی از تکامل باشند. باید به خوبی تصمیم بگیریم کدام هدفها از بقیه مهمترند و باید زودتر انجام شوند. هدفهای زیاد باعث سردرگمی ما میشود، نمیتوانیم آنطور که باید و شاید برایشان تلاش کنیم و ممکن است به آنها نرسیم. پس باید بدانیم چگونه هدف تعیین کنیم و برایشان اولویت قرار بدهیم.
شاید بتوانیم اولویتهای مهم زندگیمان را تعیین کنیم. در این صورت اگر بعضی هدفهایمان مخالف همدیگر باشند هم میتوانیم تمرکز کنیم. باید بین انجام یک یا دو هدف کوچک و یک اولویت مهم زندگیمان انتخاب کنیم. خب معلوم است دیگر! اولویت اول زندگیمان خیلی مهمتر است.
اگر هدفمان تناسب اندام است و برای رسیدن به آن خوردن غذاهای سالم، دوی ۵ کیلومتر و سه بار در هفته شنای یک کیلومتر را تعیین کردهایم، ممکن است متوجه شویم وقت کافی برای انجام همهی این کارها را با هم نداریم. پس باید اولویتبندی کنیم: اگر میخواهیم در مسابقات دوی کشوری شرکت کنیم دوی ۵ کیلومتر نسبت به شنا مهمتر است. تغذیهی سالم را بهتر است ادامه بدهیم، چون علاوه بر اینکه برای سلامتیمان خوب است به هدفمان هم کمک میکند.
اگر میخواهیم کتابفروشی خودمان را تأسیس کنیم، قبل از اینکه کتاب و لوازم مورد نیازمان را بخرید، باید حتما مجوز بگیریم و از بابت وام هم خیالمان راحت باشد.
۵. پیشرفتمان را بررسی کنیم
میتوانیم پیشرفتهای کاری و شخصیمان را در یک دفتر ثبت کنیم. با این کار هر زمان به میزان رشد و پیشرفت هدفمان نگاه کنیم انگیزهمان بیشتر میشود. در واقع خودمان را برای ادامهی کار تشویق میکنیم. ولی اول باید راههای پیشرفت در زندگی را به خوبی فرا بگیریم.
وجود یک دوست در مسیر رسیدن به هدف بسیار خوب است. مثلا، وقتی برای یک مسابقهی بزرگ آماده میشویم، اگر دوستی داشته باشیم که مرتبا او را ببینیم و با او ورزش کنیم میتوانیم پیشرفتمان را به خوبی بسنجیم.
اگر برای مسابقهی دوی کشوری آماده میشویم، میتوانیم یک دفتر یادداشت داشته باشیم و میزان دویدن، زمان و احساسمان را در آن بنویسیم. وقتی در کارمان پیشرفت کنیم، اعتمادبهنفسمان بیشتر میشود و هر بار که به عقب نگاه کنیم از وضعیت فعلیمان خوشحال میشویم.
ثبت پیشرفت در مورد کسب و کار کمی سخت است، اما خب میتوانیم هدفهای اصلی و فرعیمان را بنویسیم بعد بعضیها را خط بزنیم و مشخص کنیم که هر کدام از این هدفها چه زمانی عملی میشوند تا از پیشرفتمان باخبر شویم.
۶. هدفهایمان را بسنجیم
وقتی به هدفهای تعیین شده رسیدیم از خودمان تجلیل کنیم و برای خودمان جشن بگیریم.
مثلا اگر برای اولین بار ۵ کیلومتر دویدهایم، از تکمیل این هدف شکرگزار باشیم. حتی اگر این کار در مقایسه با شرکت در مسابقهی دوی کشوری خیلی کوچک باشد.
قطعا وقتی برای اولین بار در کتابفروشیمان را باز میکنیم و اولین کتابمان را میفروشیم از خوشحالی در پوست خودمان نمیگنجیم و این خودش یک جشن درست و حسابی است، چون به هدفمان خیلی نزدیک هستیم.
۷. به هدفگذاری ادامه بدهیم
وقتی به هدفهای شده رسیدیم، حتی هدفهای اصلی زندگیمان، باز هم دلمان میخواهد پیشرفت کنیم و هدفهای جدیدی تعیین کنیم.
وقتی در مسابقهی دوی کشوری شرکت کردیم، باید تصمیم بگیریم بعدا چه کاری میخواهیم انجام بدهیم. میخواهیم در یک مسابقهی دیگر شرکت کنیم و مقام بهتری بدست بیاوریم؟ دوست داریم در المپیک شرکت کنیم؟ یا میخواهیم به مسابقههای کوچکتر در حد چند کیلومتر برگردیم؟
ارسال مطلب به ایمیل دوستاتون: